این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی امکان چاپ عکس/نقاشی در روزنامه های اروپایی،سفر ناصرالدین شاه قجر (عجز و آوارگی مخالفان)شنبه 16 دی 1391 ساعت 11:15 AM سینا جمعه 15 دی 1391 ساعت 10:22 PM استاد عزیز قلابی بودن متن خاطرات همفر مورد تایید همه مورخان بوده و هست و مطلب تازه ای نیست. اینکه بازهم تجدید چاپ میشه تقصیر مورخان نیست تقصیر ناشران حقه بازی است که مثل همان پزشکان بجای کارفرهنگی، کار تجاری می کنند ضمنا برداشت و قضاوت شما درباره سفر ناصرالدین شاه به فرنگ اشتباه و کلا نادرست است. در روزنامه های انگلستان اخبار سفر ناصرالدین شاه به انگلستان و اروپا انعکاس گسترده ای داره. اما چون از نظر فنی روزنامه های آن دوره نمی توانستند عکس چاپ کنند، هیچ کدام از اخبار ذکر شده در روزنامه ها با عکس نمی باشند و بجای آن از نقاشی استفاده کردند. این در مورد تمام وقایع و حوادث صادق است و خاص ناصرالدین شاه نمی باشد. بعد از اینکه امکان چاپ عکس در روزنامه هافراهم شد، عمر نقاشی کشیدن هم به پایان رسید. این استدلال شما متاسفانه صحیح نیست. البته اتکای شما به قلابی بودن عکسهای ناصرالدین شاه در فرنگ همچنان به قوت خود باقی هست. پاسخ: از این که خود را می فریبی چه نصیب خواهی برد؟ این که چاپ عکس در روزنامه های ۱۲۰ سال پیش اروپا از نظر فنی میسر نبوده برای من که تمام عمر در کار چاپ مقام و جایگاه مشخصی داشته ام، موجب تفریح خاطر است چرا که می بینم عرضه حقیقت به واماندگان روشن فکر نما انان را به چه درد سرهایی دچار کرده است. فرض کنیم که چاپ عکس در روزنامه های اروپا میسر نبوده ایا اصولا در این ۳ سفر هیچ عکسی برنداشته اند که نسخه ای از ان به ایران رسیده باشد؟ بد نیست به آن نوشته ای هم اشاره کنید که خاطرات همفر را قلابی معرفی کرده و روزنامه ای که از ورود ناصرالدین شاه به لندن خبر داده است. ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی تولید فیلم انتقادی از جامعه پزشکی و خطاهای فاجعه بار اطبای ایران (پزشکی،طبابت،Medicine ،دارو(جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 11:38 PM مجتبی غفوری جمعه 15 دی 1391 ساعت 7:57 PM جناب و به عنوان یک پزشک حاضرید خود و چند همفکر دیگرتان را مجاب کنید جلوی دوربین این حرف ها را تایید و از بعد آنها را منتشر کنیم؟ ممنون پاسخ: استاد غفوری نازنین. به کامنت بالا از سه ستاره توجه کنید.
آمون : هیچی! هیچ کس! ول کن بابا! این هم که یه دوربین گرفته دستش و از همه کس و همه چیز می خواد فیلم بگیره! ملت شانس آوردن افسر اداره فخیمه آگاهی یا مامور وزارت جلیله اطلاعات نشده! منظور از کامنت مورد اشاره، این است :
http://purpirar.blogsky.com/1391/10/15/post-3362/
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی تشخیص افتراقی سرطان تیروئید و تیروئیدکتومی نابجای کیست تیروئید (پزشکی،طبابت،Medicine ،دارو(جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 11:33 PM *** جمعه 15 دی 1391 ساعت 7:41 PM استاد سلام مدتی بود به دلیل بیماری خانمم فرصت نشد که به وبسایتتون سر بزنم. الان که هواخوری 17 را دیدم لازم دانستم که بلایی که در طول این 2 ماه پزشکان ناشی سر خانمم آوردند تعریف کنم. تقریبا 9 ماه پیش متوجه قده اسی یک سانتی در سمت چپ گلوی خانمم شدم و با مراجعه به متخصص غدد و انجان تست اف ان ای(سرنگی وارد میکنند و نمونه غده را به پاتالوژ میدهند تا نظر بدهد که چی هست) احتمال سرطان خوش خیم تیروئید دادند(فولیکولار لیژن) و گفتند هر 2 ماه باید تحت نظر باشه و اف ان ای انجام بده و اگه اندازه غده بزرگتر شد عمل جراحی بشه و غده را در بیارند .بالاخره 2 ماه پیش گفتند برای احتیاط عمل بشه و غده را در بیارند بهتره!!! ضمنا گفتند حین عمل جراح نمونه کامل غده را به پاتالوژ میده و اگه گفت خوش خیم که هیچ در غیر اینصورت کل تیروئید را در میارند .خانمم را بیمارستان عرفان تهران بردم و عمل کردم و از قضا پاتالوژ حین عمل غده را بد خیم تشخیص داد. چشمتان روز بد نبینه!! بعد گفتند در مان داره و سرطان تیروئید استثنا" جزو سرطانهایی هست که با ید درمانی(ید رادیواکتیو) درمان میشه ولی چون ضرر داره برای نوزادان خانمم دیگه نمیتونه به بچه 11 ماهم شیر بده و 2 هفته هم باید ایزوله باشه!! زندگی برای خانمم و من جهنم شد هر روز گریه میکرد تا اینکه یکهفته بعد از عمل و قبل از ید درمانی به سفارش یکی از دوستام که در بیمارستان روحانی بابل پاتالوژ بود تصمیم گرفتم لامها، بلوکها و بافت غده را از بیمارستان عرفان براش ببرم که اون هم ببینه .جالبه که به محض دیدنش گفت این غده خوش خیمه و گواتر هست!!! پیش دو تاز بهترین پاتولوژیستهای ایران بردم(دکتر عزیزی و میرافشاریه و هر دو این نظر را تایید کردند و رسما نوشتند. حالا باید دوشنبه مجدد برم بیمارستان عرفان تهران و از پاتالوژ به دلیل تشخیص غلط شکایت کنم . حالا خانمم غده تیروئید نداره و تا آخر عمر باید قرص تیروئید بخوره پاسخ: جالب این جاست که درست مانند این مصیبت را بر سر مادر یکی دیگر از دوستان اورده اند که همگی او را می شناسید. آمون : بنده وکیل وصی کسی نیستم! ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی بهداشت صابون و نظافت و سلامتی در حیوانات و دوری از آلودگی محیطی (پزشکی،طبابت،Medicine ،دارو(جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 11:21 PM علی جمعه 15 دی 1391 ساعت 4:46 PM با سلام منظور شما از بهداشت چیست؟ ایا بهداشت جسمی و غذایی است ؟ یا بهداشن روحی؟ یا هر دو؟ پاسخ: بهداشت صابون شتر مرغ و گور خر و کرم حلزون! ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی کینیاز دالگورکی/شیخ عیسی لنکرانی، جاسوس تزار روسیه، بابیت/بهائیت (تاریخ معاصر (جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 11:05 PM مهدی - مهدی جمعه 15 دی 1391 ساعت 4:17 PM جناب آقای پورپیرار، محقق ژرف اندیش، کنیاز دالگورکی نیز که خاطراتش بارها توسط موسسات مختلف چاپ شده، نسخه روسی همان همفر است. گویا در ایران برای تزار جاسوسی می کرده، به عتبات رفته، درس حوزه خوانده، روحانی شده و گویا در زمان امیرکبیر ناپیدا، با تحریک احساسات خود بزرگ بینی علی محمد باب، زمینه ساز فرقه بابیت شده است. ارادتمند مهدی پاسخ: به راستی که مسودات موجود درباره تاریخ معاصر از هیچ نظر و در هیچ مقیاس و اندازه وجاهت و قابلیت ارجاع ندارد. آمون : این هم چهار مطلب در مورد این کینیاز دالگورکی از سه منبع مختلف:
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی رعایت بهداشت فردی و سلامت تغذیه دهان و دندان،نجات از بیماری؛قرآن (پزشکی،طبابت،Medicine ،دارو(جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 5:32 PM علی جمعه 15 دی 1391 ساعت 1:43 PM با سلام کامنت اول دقت کند که در حقیقت میکروبها، باکتری ها و ویروس ها انسان را بیمار نمی کنند، بلکه خداوند سبحان این موجودات را خلق کرده است تا انسان ها در سلامت کامل و بدون بیماری به زندگی خود ادامه دهند و از زندگی خود لذت ببرند. و ابن موجودات بر مبنای فطرت الهی خویش ادامه ی حیات می دهند و کاری به انسان ندارند. ان چیزی که انسان را بیمار میکند و در نهایت به کام مرگ می فرستد در حقیقت تضعیف سیستم ایمنی بدن انسان است، نه وجود میکروب ها و باکتری ها و ویروس ها. اما جناب استاد جمشید خدادادی متخصص تغذیه قرانی می فرمایند که : علم طب برای این بیماری، راه های مختلفی دارد: برای افرادی که عروق کرونر انان تا حدودی گرفته شده، در عروق قلب وسیله ای به نام استند کار می گذارند، اما بیمارانی که عروق کرونر قلبی انها به مقدار زیادی گرفتگی دارد، روش بای پس را انجام می دهند. این لفراد تا اخر عمر باید تحت نظر پزشک باشند و دارو مصرف کنند. ایشان می فرمایند که طب قرانی روش بسیار ساده و موثری برای این نوع بیماری ها دارد. 1) عصبی نشدن و حرص نخوردن و استرس نداشتن 2) استفاده نکردن از غذاهای ممنوع و مضر که عامل بسیاری از بیماری هاست. 3) استفاده نکردن از فراورده های حیوانی و گیاه خواری که دو تا سه ماه از رژیم غذایی 15روزه استفاده شود. 4) نوشیدن روزانه 6لیوان اب، در هر لیوان یم قاشق غذا خوری سرکه سیب افزوده و نیم ساعت قبل و دو و نیم ساعت بعد از غذا میل شود. 5) پیاده روی روزانه 3تا4کیلومتر، نرمش و ورزش سبک و نداشتن یبوست که به ام الامزاض معروف است. 6) بهتر است ازروغن های زیتون و کنجد استفاده شود. 7) هر لقمه غذا ، دو برابر تعداد دندانها جویده شود. 8) غذاهای خام گیاهی، سرکه سیب و ورزش و پیاده روی عامل مهمی است که چربی های رسوب کرده در دیواره عروق قلبی را به سرعت از بین می برد. اما بهترین روش کمک به سیستم ایمنی و پیش گیری از بیماری ها، عمل کردن به موارد زیر است: 1) تا زمانی که گرسنه نشده اید، غذا میل نکنید. 2) دو لقمه قبل از سیر شدن دست از غذا بردارید. 3) شب هنگام خواب، اجابت مزاج کنید. 4) هنگام بیماری که بی اشتها شده اید، هیچ نوع عذایی را میل نکنید. 5) هنگام بیماری، هز عذایی را که هوس کردید، عکس ان غذا را میل کنید. 6) هنگامی که از نشاط خوبی برخوردارید، هر نوع عذایی را که هوس کردید به جز غذاهی ممنوع و مضر، می توانید میل کنید. 7) هر گاه لقمه ای که در دهان گذاشتید و احساسا خوبی نداشتید، ان غذا را میل نکنید تا اشتهای کامل به سراغتان بیاید. اگر هر انسانی طبق طبع و مزاج خویش غذا میل کند، بیماری کمتر به سراغش خواهد امد. فَرَءَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِى تَشرَبُونَ=آیا به آبى که مى نوشید اندیشیده اید؟ یَبَنى ءَادَمَ خُذُوا زِینَتَکمْ عِندَ کلِّ مَسجِدٍ وَ کلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا إِنَّهُ لا یحِب الْمُسرِفِینَ=اى فرزندان آدم ! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمى دارد. ثمَّ کلِى مِن کلِّ الثَّمَرَتِ فَاسلُکِى سبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یخْرُجُ مِن بُطونِهَا شرَابٌ مخْتَلِفٌ أَلْوَنُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فى ذَلِک لاَیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ=سپس از تمام ثمرات تناول کن ، و راههائى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده به راحتى بپیما، از درون شکم آنها نوشیدنى خاصى خارج مى شود، به رنگهاى مختلف ، که در آن شفاى مردم است در این امر نشانه روشنى است براى جمعیتى که اهل فکرند. الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الاَرْض فِرَشاً وَ السمَاءَ بِنَاءً وَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَتِ رِزْقاً لَّکُمْ فَلا تجْعَلُوا للَّهِ أَندَاداً وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ=آنکس که زمین را بستر شما قرار داد و آسمان (جو زمین ) را همچون سقفى بر بالاى سر شما و از آسمان آبى فرو فرستاد، و بوسیله آن میوه ها را پرورش داد، تا روزى شما باشد، بنابراین براى خدا شریکهائى قرار ندهید در حالى که مى دانید . فَلْیَنظرِ الانسنُ إِلى طعَامِهِ(24) أَنَّا صبَبْنَا الْمَاءَ صبًّا(25) ثمَّ شقَقْنَا الاَرْض شقًّا(26) فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا(27) وَ عِنَباً وَ قَضباً(28) وَ زَیْتُوناً وَ نخْلاً(29) وَ حَدَائقَ غُلْباً(30) وَ فَکِهَةً وَ أَبًّا(31) مَّتَعاً لَّکمْ وَ لاَنْعَمِکمْ(32)=24 - انسان باید به غذاى خویش بنگرد.25 - ما آب فراوانى از آسمان فروریختیم !26 - سپس زمین را از هم شکافتیم .27 - و در آن دانه هاى فراوانى رویاندیم . 28 - و انگور و سبزى بسیار،29 - و زیتون و نخل فراوان ، 30 - و باغهایى پر درخت ،31 - و میوه و چراگاه 32 - تا وسیله اى براى بهره گیرى و چهارپایانتان باشد. اما جواب سوال اول شما می تواند این باشد که تمام موجودات عالم بر مبنای فطرت الهی خویش عمل می کنند. و انسان تنها موجودی است که طبق ایه 30سوره روم بر مبنای فطرت الهی خویش عمل نمی کند. اگر ما انسان و گو سفند وشیر را با هم مقایسه کنیم ، می بینیم که نوع دندانهای انسان و گوسفند با شیر متفات است، شیر دارای دندان نیش بلندی هست ع در حالی که انسان چنین نیست. عموماً معده ی حیوانات گوشت خوار مثل شیر از اسیدیته ی بالایی برخوردار است و این به خاطر هضم وشت ، نیاز به اسید فراوان دارد، در حالی که انسان چنین نیست. و معمولاً انسانها از خوی و خصلت ارامی برخوردارند، ولی شیر درنده وحشی، درنده خود و مهاجم اند، به عمین دلیل افرادی که زیاد گوشت مصرف می کنند، بع مرور زمان دچار چنین رفتاری می شوند. و در ایات بالا خداوند بیشتر روی مواد گیاه تاکید کی کند. پاسخ: ان مقایسه میان دندان های شیر و غیره ربطی به رعایت بهداشت دارد؟ اما نگران نباش پزشکان صاحب نامی پاسخ های مهمل تر از مقایسه شما داده اند. ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی اعترافات/خاطرات مستر همفر، جاسوس بریتانیا/انگلیس در ممالک اسلامی (شهرهای ایران Iranian Old Cities)جمعه 15 دی 1391 ساعت 5:29 PM مهدی - مهدی جمعه 15 دی 1391 ساعت 1:39 PM "تاریخی که عکسهای تاریخی روایت میکنند یا نمیکنند/ علی محمد طرفداری " مقاله ای در مورد تصاویر سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=10312:%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B9%DA%A9%D8%B3%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF-%DB%8C%D8%A7-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF/-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B7%D8%B1%D9%81%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C&Itemid=9 پاسخ: جناب استاد مهدی. کتاب مشهوری به نام خاطرات همفر سال هاست در دست روشن فکران ایران می گردد و اخیرا چاپ بیست و سوم ان منتشر شده است. همفر می تویسد که در ۱۷۰۲ یعنی درست ۳۰۰ سال پیش برای اجزای ماموریت جاسوسی محوله از اداره مستعمرات انگلستان وارد بین النهرین شده و در صفخه ۵۳ خاطرات اش وصفی از مرقد امام علی در نجف دارد که خواندنی است: «ارامگاهی با شکوه و عظمت است و مزین به انواع تزیینات زیبا و حرمی با تالارهای مجلل و گنبدی بزرگ از طلای ناب با دو مناره بلند از طلا. شیعیان همه روزه گروه گروه به زیارت مرقد علی می شتابند...» آیا همفر قلابی برای بیان چنین وصفی از گنبد و گلدسته های طلایین مقبره نباید که نه ۳۰۰ سال بل ۵۰ سال پیش از نجف گذشته باشد. ایا علما و روشن فکران ما تا به این حد مستعد باور دروغ های یهود ساخته تا بیخ گوش تاریخ معاصرند و یا خود مامور دیگری برای حفظ و انتشار این گونه اباطیل ابله فریبند؟ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه،مبدا تاریخ گذاری قمری و شمسی (فرهنگ و تمدن (جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 5:15 PM علی جمعه 15 دی 1391 ساعت 1:52 PM با سلام جناب پورپیرار ، منظور من این است که مبدا تاریخ اسلامی هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه هست، یعنی مبدا سال قمری هجرت پیامبر یعنی روزی که پیامبر اسلام از سرزمین شرک، انجا که پر بود از ذلت و خواری به سرزمین اسلام ، انجا که عزت و کرامت در ان موج می زد قدم نهاد. و مبدا هجرت پیامبر نیز ماه ربیع الاول می باشد نه ماه محرم. با توجه به اعتقاد شما هیچ بعید نیست که یهود برای کاستن از اهمیت هجرت پیامبر از مکه به مدینه که در ماه ربیع الاول بود، ماه محرم را به عنوان اغاز سال قمری قرار داده باشند. اما مطلب دیگر اینکه با توجه به آیات 8و9 سوره ممتحنه، که درباره رابطه مسلمانان با مشرکینی است که در عین کفر و شرک کارى به مسلمانان نداشتند، نه عداوت مى ورزیدند، نه با آنها پیکار مى کردند، و نه اقدام به بیرون راندنشان از شهر و دیارشان نمودند. از این آیات یک اصل کلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غیر مسلمین استفاده مىشود، نه تنها براى آن زمان که براى امروز و فردا نیز ثابت است، و آن اینکه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیت و هر کشورى که موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضد اسلام و مسلمین قیام کنند، یا دشمنان اسلام را یارى دهند سرسختانه بایستند، و هر گونه پیوند محبت و دوستى را با آنها قطع کنند.اما اگر آنها در عین کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بى طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند، مسلمین مى توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها در میان مسلمین گردد. همچنین اهل کتاب اعم از یهودیها، نصرانیها نجس هستند، به خاطر این که بر اساس آیه انما المشرکون نجس مشرکند . بنابراین از آیات فوق استفاده می شود که اگر هر مشرکی اعم از یهود و ونصاری و غیره دشمنی با مسلمانان نداشته باشند، می شود با آنها ارتباط داشت . و مخاطب در آیه 82 مائده ، یهودیان و مشرکانی هستند که نسبت به مؤمنین عداوت و جحود داشتند همچنان که از (َشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا) استفاده می شود و این آیه هیچ تعارضی با آیات 8و9 ممتحنه که مقصود مشرکین بی آزار هستند ، ندارد. نظر شما چیست؟ پاسخ: این که «مبدا هجرت پیامبر ماه ربیع الاول می باشد» را جز از کتاب های یهود نوشته از کجا برداشته ای؟ آمون : این هم تتمه ای برای مطلب:
مجموعه یادداشتهای قلم و نگارش کتاب و متون از ناصر پورپیرار،بخش 1
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی تصاویری از فرشها و قالی و قالیچه آذربایجان و فرش بافی گرجستان (مطالب متفرقهMiscellaneous Notes)جمعه 15 دی 1391 ساعت 2:57 PM abbas جمعه 15 دی 1391 ساعت 10:46 AM http://www.azerbaijanrugs.com/oldphotos/old-photographs-az.htm پاسخ: ممنون اقای abbas. عالی بود و عکس اخر نشان می داد که سیمای کریه فقر و ناگزیزی در تمام جهان یکسان است. ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی دارودرمانی در طب امروز و پزشکی قدیم در درمان مشکلات مدیکال بیمار (پزشکی،طبابت،Medicine ،دارو(جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 2:32 PM منصور جمعه 15 دی 1391 ساعت 02:33 AM چندی پیش به دلیل بروز لکه ها و جوش هایی بر پوست به یکی از نخبگان پزشکی پوست و مو در شیراز مراجعه کردم. تند و تند شروع کرد به دارو نوشتن. گفتم دکتر لااقل آن لکه ها را ببین. بعد که دارو ها را نوشت گفت خیلی خوب ببینم لکه ها را. بعد که دید گفتم دکتر این این شامپوها و صابون ها و پمادهایی که شما نوشته اید در واقع بر سطح پوست اثر می گذارد و ممکن است باعث ترمیم شود ولی علت این لک ها و جوش ها که ممکن است حساسیت ها و هورمون های داخلی باشد را برطرف نمی کند. گفت خیلی خوب بیا و برو این آزمایشات رو هم انجام بده. سرتون رو درد نیارم 75 هزارتومان پول دارو ها شد 125 هزارتومان هم پول ازمایش. از هیچ یک از آنها هم استفاده نکردم. با یک سری پرهیزهای غذایی خوب خوب شدم پاسخ: تجویز دارو نشان نااشنایی پزشک با علت و پایه بیماری ها است. بدتر از همه این که داروها خود موجد بیماری اند که اگر خوردن ان را قطع کنید دچار همان بیماری می شوید، گمان می کنید که دارو کارسار بوده و در مقدار بیش تر مصرف می کنید. ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی پزشکی، نظافت، حفظ بهداشت و سلامتی در دستورات قرآنی و احکام اسلام (پزشکی،طبابت،Medicine ،دارو(جدید))جمعه 15 دی 1391 ساعت 2:26 PM - جمعه 15 دی 1391 ساعت 00:34 AM سلام. در این صورت وجود ویروسها و باکتریها و میکروبهایی که از طریق خاک (مثلا بیماری کشنده کزاز) منتقل می شوند، چه خواهد شد؟ پاسخ: شاید هم خداوند کم تر از قاطبه پزشکان امروزین که گروهی از انان مشغول خرید و فروش اعضای بدن کودکان دزدیده شده اند، از مقوله بهداشت بی خبر بوده است. سعی کن برای سدوالات پاسخی بیابی که از ۱۳۸۰ تاکنون و با عرضه به لااقل ۳۰ پزشک اشنا و غریبه جوابی نشنیده ام. آمون : این گروه جدید، اشاره با یادداشت جدید وبلاگ آقای ناصر پورپیرار (ناریا) در مورد پزشکی است که هنوز یادداشت آن در وبلاگ قرار داده نشده است. ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی عکسها و تصاویر ناصرالدین شاه قاجار در فرنگ و اروپا و انگلستان (قاجار،خاندان قجر و حکومت قاجاریه)جمعه 15 دی 1391 ساعت 2:21 PM و جمعه 15 دی 1391 ساعت 12:56 PM http://www.pcparsi.com/%D8%B9%DA%A9%D8%B3%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%85%DB%8C%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1-40242.html پاسخ: حالا چنین ادم حریص در ثبت خویش بر کاغذ عکاسی ممکن است ۳ سفر اروپا را بدون عکس سرکرده باشد. وانگهی مگر در زمان این قباه عالم در انگلیس و یا فرانسه روزنامه منتشر نمی شده تا گزارش مصوری از حضور اجل او در کشورشان ثبت کنند؟ ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی ایمیل آقای ناصر پورپیرار برای ارتباط بهتر دوستان و تبادل افکار (دوستانه)جمعه 15 دی 1391 ساعت 2:19 PM فرید پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت 8:22 PM سلام استاد امکان دارد ایمیلتان را بفرمایید .غرض ارسال چند عکس و سوالی بود؟ پاسخ: info@karangbooks.com
آمون : یادش به خیر ایمیل هک شده ... . ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی توقف تولید فکر و روشنفکری در گل مانده امروزین جامعه ایران کنونی (روحانیت،روحانیون،ملا،آخوند(جدید))پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت 8:11 PM پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت 6:11 PM "توقف تولید فکر و روشنفکری در ایران" http://w3.naria.ir/view/1.aspx?id=344 پاسخ: عجب متن قدرتمندی بود. چه طور پیام آن را دریافت نکرده اید؟ در این نوشته که مطالب مورد اشاره شما نبود. برای ورود به مبانی پایه بیش تر باید بپرسید و بخوانید تا لفاظی کنید. آمون : خواندن متن این لینک، آشفتگی ذهن و روان را پدید می آورد و ناامیدی از این آب و خاک! اشاره است به : و متنی بدین قرار: یادداشت برای پدرام و دوستان اش [1،2،3] یادداشت برای پدرام و دوستان اش [1] پس از نصب مقدمه کتاب «عرب ستیزی» کسانی با کمی اوقات تلخی خواهان گفت وگوی جدی تری درباره روشنفکری و نیز روحانیت شیعه شدند. سخن درست و به سامان در این موضوع، البته به بررسی سراسری تاریخ معاصر در کتاب های آینده موکول است، اما از آن که در این باره یادداشت های چاپ شده ای داشتم با اندکی تغییر در این جا و در پاسخ گله مندان می آورم. راه آسان آشنا شدن با موقعیت کنونی روشنفکری ایران، بررسی بحران نشر کتاب است. در وجه اصلی این بحران دو علت اولیه و عمده دارد، اول ضعف بسیار گسترده در عناصر فرهنگی کشور، در تمام سطوح و دوم نقایص بیاندازه وسیع و حساب شده اداری در مراکز مسئول فرهنگی و در راس همه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. علت نابه سامانی، رکورد و بحران این حرفه از آن است که نشر حاشیهی نمایشی فرهنگ است. از مهر نام یک مجهولالهویهی چند هزاره پیش، تا مجموعه فرهنگ نامه ی بریتانیکا را، برای انتقال دانستههای شخصی یا جمعی به دیگران، آماده می کنند. هر زمان که بر دانش عمومی سایه تازهای بیفتد، تنها راه عرضه ی یافتههای نو و ارائه ی توضیحی بر آن، آماده سازی دفتری است که قرنهاست با نام و شمایل کتاب میشناسیم. نشر صنعتی است که رونق یا افول آن، با وسعت یا محدودیت تولید اطلاعات و دانش بومی، ملی و یا جهانی مرتبط است. سال هاست که نشر کتاب در کشور ما با بحران روبهروست. گروهی، به دلایلی که بعداً خواهم گفت، علاقه دارند این بحران را ساده کنند و آن را معلول کمبود مواد اولیه کتاب، مثل کاغذ، فیلم و زینک یا کمبود مراکز نشر، سختگیری ممیزان کتاب، محدودیت توزیع و غیره بدانند. شاید این عوامل نیز نقشی در محدود کردن نشر داشته باشند، ولی تجربهی دهه ی اخیر عملاً نشان داده است که اینها عوامل بنیانی نیستند، چرا که هر چه تعداد ناشران بیشتر شد، کاغذ دولتی فراوانتر توزیع کردند و یا حتی ممیزی کتاب را سهلتر گرفتند، بحران کتاب بالاتر گرفت و حالا در مرحلهای هستیم که تا برچیده شدن کامل نشر ملی فاصلهای نداریم. علت نخست بحران، راه حل فوری و کوتاه مدت ندارد. ولی در بخش دوم شاید بتوان کارهایی کرد که از وسعت آسیب وارده به اجتماع، اندکی بکاهد. چندی پیش مسئول امور تحقیقاتی کشور، در یک برنامه تلویزیونی میگفت که سهم سرانه تحقیق در ایران بسیار اندک و قریب یک صدم متوسط جهانی است. این مطلب البته فاصله هولناک فرهنگی بین ایران و برخی از کشورهای دیگر را آشکار میکند، ولی هولناکتر این بود که ایشان یادآور شدند همین بودجه ناچیز هم، به علت عدم ارائه طرحهای تحقیقاتی، جذب نمیشود و بخش عمده آن به صندوق دولت باز میگردد. این مطلب بدون هیچ ابهامی روشن میکند، که تولید اندیشه در ایران متوقف است و روشنفکری ما، در هیچ زمینهای، حرف تازهای برای گفتن ندارد و این بزرگترین دلیل توقف تألیف در ایران است، زیرا بدون اندیشه نو، کتاب هم تألیف نمیشود. چنین است که عملاً شاهد خلاء تألیفات ملی در تمام زمینهها هستیم و اگر این مشکل، پس از سالها اینک بروز میکند، علنی میشود و وسعت میگیرد، از آن است که زمانی نیروهای پیشرو اجتماعی، به امید برآورده شدن وعدههای سوسیالیسم بینالمللی، آن روشنفکری را که چند برگی از اسناد و ادبیات تبلیغاتی مارکسیسم را، به هر صورت ممکن، به دستاش میرساند، ستایش میکرد و به آن دلخوش بود، اما اینک که دوران آن رویاها به پایان رسیده و از طرفی صاحبان حساسیتهای اجتماعی، که عمده کتاب خوانهای ما هستند دیگر به آن فرآوردهها اعتنا و امیدی ندارند، و از طرف دیگر روشنفکران تربیت شده در آن موهومات نیز قادر به ارائه محصولات فرهنگی جایگزین و یا لااقل توضیحی نیستند، پس به تبع خلاء عرضهی کتابهایی که توجهی را جلب کند، کمبود کتابخوان نیز در ابعادی که همه میتوانند آن را حس و لمس کنند، پدید آمده است. اگر تمام این مقدمات را در یک جمله خلاصه کنم باید بگویم که نشر ایران، در مجموع، کتاب قابل مطالعهای ارائه نمیدهد، که خوانندهای بیابد. ممکن است پرسیده شود چرا روشنفکری ما نازا شده است و از طرف دیگر این همه کتاب که در آمارهای وزارت ارشاد اعلام میشود از کجا میآید؟ در پاسخ باید گفت روشنفکری معاصر ایران که بخشی از آن، به زمان رضا شاه و گروه دیگری در شرایط سیاسی پس از سقوط او زاده شدند، نه برآمده از شرایط فرهنگی و رشد تعقل اجتماعی، بل حاصل نیازهای سیاسی این دو دوران بودهاند. آنها با گشودن نظریات تازهای، که پاسخ گوی حساسیتهای جامعه باشد، طلوع نکرده و به بلوغ نرسیدهاند، بل یا ابزار و سخنگوی حاجات حکومتی در زمان رضا شاه و یا ابزار و سخن گوی نیازهای احزاب و گروههای سیاسی، در دوران پس از او بودهاند. بدین ترتیب آن گروه از روشنفکری زمان رضا شاه، که مبلغ و موافق درخواستهای حکومت بودند یک شبه و ناگهان باستان گرا، ضد مذهب، طرفدار رفع حجاب، ستایشگر فردوسی، کاشف کورش و داریوش و تکرار کننده تلقینات وارداتی خاورشناسان، اسلام شناسان و ایران شناسان شدند. در حالی که غالب آنها را، پیش از ظهور رضا شاه یا در لباس روحانیت و یا به شدت سنتگرا میشناختهایم. معلوم است که این تغییر موضع جمعی از آموزشهای نو و از تحول عمیق زیر بنایی در اجتماع پدید نیامده بود. آنها به صورت گروهی و چنان که تاریخ ثابت کرد چشم بسته، گوش به فرمان و بنا بر تمایلات و نیازهای رضا شاه با باورها و سنتهای ملی درافتادند، جوانان را به تمایلات باستان پرستانهی بیمحتوا خواندند و با تلقین و تکرار هزار افسانه و تفسیر آبکی و نه گشودن مباحث بنیادی، برای آن تحولات اجباری، سخنرانیهای ملی و اسناد قلابی فرهنگی تدارک دیدند و در برابر انبوه نظریات وارداتی درباره تاریخ، سیاست و ادبیات ایران، نه فقط کوچکترین علامت سئوالی نگذاردند، بل به تأیید بیچون و چرا و دربست آنها پرداختند. اگر روشنفکری با ادا کردن سهمی در پیشرفتهای عمومی شناخته میشود، پس دست روشنفکری ایران از این بابت به کلی تهی است و آنها در دوره معاصر، نه این که در سطح بینالمللی و بشری، بل در سطح ملی نیز در هیچ رشتهای صاحب نظر مستقل نبودهاند. از تقیزاده و کسروی و فروغی و دشتی و پورداود و از آن قماش که بگذریم، حتی آثار معروفترین نویسنده ی آن دوران، یعنی صادق هدایت نیز، تحت تأثیر هیاهوی حکومتی، عمدتاً بر دو محور باستان پرستی و تمسخر سنتها و معتقدات مردم و عرب ستیزی پوچ و متلکوار دور میزد و مجله دنیا نیز که تقی ارانی به عنوان تریبون سوسیالیستها منتشر میکرد ، در همین مقولهها نقل قول میداد. تمام این نشانهها گواه است که تیپهای مختلف روشنفکری در آن دوران، هماهنگ با درخواستهای حاکمیت عمل کردهاند. این که آنها دچار توهم و یا مزدور بودهاند البته درباره هر طیفی ارزیابی جداگانهای ضروری است اما صرف نظر از انگیزههای آنان،حیرتآور این است که تولد این گروه و ثبت نام آنها به عنوان روشنفکر، در تاریخ معاصر ایران، تنها و تنها به این علت بوده است که رفتارهای اجتماعی و تظاهرات ترقی خواهانه باسمهای رضا شاه را تأیید کردهاند و مفهوم مخالف آن نیز چنین ثبت شده، که مخالفین رضا شاه (مرتجعین) بوده اند! این اعتقاد روشنفکری ایران، که تا هم امروز نیز محکم و پابرجاست، تصویر کاملی از عامیگری آنها ارائه میدهد که حتی از آموزه های مستقیم و علنی تاریخ نیز، قادر به برداشتهای معین اجتماعی نبوده و نیستند. برای آشنا شدن با وسعت بیبنیانی آن تغییرات، کافی است به موضوع کشف حجاب اجباری اشاره کنم. زیرا تاریخ به وضوح عدم تطبیق پسند عمومی را با آن اقدام نمایشی ناگهانی که فقط کپی برداری از رفتارهای آتاتورک بود نشان داد، زیرا ۴۵ سال پس از آن نمایش به ظاهر ترقی خواهانه و با وجود حمایت همه جانبه ی طیف های گسترده و گوناگونی از روشنفکری از آن اقدام و نیز تلاش بسیاری که در دوران محمد رضا شاه برای تغییر بافت طبیعی زندگی مردم، از راههای گوناگون صورت گرفت، بار دیگر همان ترکیب سنتی به سراسر اجتماع بازگشت و از سوی بخش عمدهای از گروههای اجتماعی پذیرفته و استقبال شد. این تجربه مختص ایران نیست، ارتش سرخ و حزب کمونیست شوروی هم نتوانست بافت سنتی آسیای میانه را در یک تلاش ۷۰ ساله تغییر دهد. تمام این تجارب ملی و جهانی نشان میدهد که روشنفکر واقعی نباید شیفته تمایلات ذهنی خود و مدافع اجرای خیالات قشری، از هر طریق ممکن و به هر بهایی باشد و نمیتواند با بنیان روابط اجتماعی و باورهای عمومی ستیزه کند و به دنبال ادا و اطوارهای روبنایی حاکمیت ها و حزبها به راه افتد. لایه دیگری از این روشنفکری، که در شرایط جنگ جهانی دوم طلوع کرد، در واقع صداهای درهم برهمی بود که بیپشتوانه تحقیقاتی و تعلیماتی، بیش از همه آرزو میبافت و در روزنامهها و میتینگها از آزادی سخن میگفت. تقریباً تمامی این لایه جذب حزب توده شد و ما باز هم ناگهان و یک شبه با دور تسبیح تازهای از روشنفکران، و این بار با عناوین شاعران کبیر خلق، نویسندگانی کبیر خلق، مترجمین کبیر خلق، هنرمندان کبیر خلق و غیره مواجه شدیم. این کبیران خلق هم، که بیشترین صدمه فرهنگی را به بدنه اجتماعی و فرهنگی ما زدهاند و هنوز هم میزنند، همه تولید کوتاه مدت کارگاه حزب توده، و نه محصول تحولات در آموزههای بنیانی اجتماع بودهاند. حزب توده میکوشید چنین وانمود کند که روشنفکران و گزیدگان فرهنگی جامعه از آن حزب حمایت میکنند. بنابراین گروهی روشنفکر و اندیشمند تراشید و خلق کرد. یعنی کسی که یک ترجمه پر غلط و آب نکشیده داشت، اگر به حزب میپیوست، کتاباش را چاپ میکردند و به او لقب مترجم کبیر خلق میبخشیدند. اگر کسی قصهای از روی دست چخوف و یا ماکسیم گورکی مینوشت، عنوان نویسنده کبیر خلق میگرفت و به همین ترتیب صاحب دستهای شاعر، نوازنده، گوینده رادیو و هنرپیشه کبیر تئاتر شدیم. تمام اینها در واقع همان مردم عادی بودند که به کمک حزب و به عنوان ابزاری برای قدرت نمایی فرهنگی ـ اجتماعی آن، عناوین فرهنگی دریافت میکردند و از آن جا که این روشنفکران کبیر خلق خود میدانستند که عنوانشان را در پیوند با حزب توده به دست آوردهاند، پس این دو گروه لازم و ملزوم یکدیگر شدند، اینها حزب را رها نکردند تا عناوین خود را از دست ندهند و حزب هم آنها را رها نکرد، تا بدون پشتوانه فرهنگی نماند. اما همه خود به عیان دیدیم که اگر یکی از این روشنفکران از حزب میبرید و یا پرسشی داشت، در کمتر از چند روز، به دشمن خلق و جاسوس امپریالیستها تغییر عنوان میداد. برجستهترین نمونه این گروه مرحوم خلیل ملکی بود. اینک درست به دلیل چنین معماران و پایهگذرانی، آن رشتههایی از فعالیتهای فرهنگی، که حزب توده سازنده و سازمانده آن بود، مثلا شعر و داستان و ترجمه و تئاتر و همین نشر که همه از وضعیت کنونی آن باخبریم ، امروز در ضعیفترین، ناتوانترین، بیمایهترین و حقیرترین موضع خود قرار دارد . برخی، ضعف در این حوزهها را ناشی از نبود آزادی و استقرار دیکتاتوری دراز مدت میدانند. در حالی که این هم از آن بهانههای عوام فریبانه است. آنها ناتوانی وسیع خود را، که علت آن را خواهم گفت، به استیلای دراز مدت دیکتاتوری مربوط میکنند. این حرف به دو دلیل آشکار نادرست است. اول این که روشنفکری واقعی، فقط و بیشتر در شرایط دیکتاتوری ظهور و بروز میکند و به درخشش درمیآید. زیرا در شرایط تنگی و اختناق است که جامعه به راهنمایان خبره نیازمند می شود. چنان که روشنفکران دوره رنسانس اروپا، از پس دیوارهای بلند کلیساها و در شرایط اختناق قرون وسطایی و درست برای مقابله با آن شرایط، به میدان کشیده شدند. بخش عمده ای از فیلسوفان، ریاضی و فیزیکدانان و فلک شناسان قدرتمند قرون وسطی، با آثار و تألیفات درخشانشان از میان کشیشان دگماندیش خروج کردند. اغلب صاحب نظران سیاسی و اجتماعی و ادبی قرن نوزده اروپا و روسیه محصول دیکتاتوری وسیع تزارها و آزمندیهای سرمایهداران اروپا محسوب میشوند. بزرگان اندیشه و عمل هند، در شرایط مبارزه با خشونت وسیع نظامیان انگلیس پدیدار شدند و به همین ترتیب روشنفکری زمان مغول و یا دوران سختگیریهای هیتلر، همه از شرایط دشوار زمان خود برخاستهاند. حتی دیکتاتوری حیوان منشانهی استالین نیز روشنفکران نخبهای را پرورش داد که پایه و مایه دگرگونی در شوروی بودند. وانگهی این ادعای روشنفکران ایران، به دلیل دیگری نیز بهانهای برای سرپوش گذاردن بر بیمایگی آنها شناخته میشود. زیرا همه میدانیم که لایهی بسیار ضخیمی از این روشنفکران، در موجهای مختلف، پس از انقلاب ۵۷، ایران را ترک کردند و گروهی از آنان بیش از بیست سال است که در شرایط دیگری رشد میکنند، که دست کم از نظر خود آنان دیکتاتوری حساب نمیشود. با این همه نمیبینیم که هیچ تخم طلایی گذارده باشند و همان بیمایگی که در روشنفکری داخلی میبینیم، حتی وسیعتر و عامیانهتر و بیهویتتر، در مجموعه روشنفکری بیرون از مرز نیز وجود دارد. پس دلیل اصلی این نازایی و بیثمری همان است که آنها از شرایط سیاسی و نه از تحولات فرهنگی بروز کردهاند و ماهیتا نمیتوانند صاحب نظر اجتماعی شناخته شوند. شیوه ی آنان برای جا زدن خویش به نام روشنفکر،حذف کردن حساب شده ی مقوله ی انتقاد بوده است. در واقع روشنفکرانی که در سایه تبلیغات حزب توده و حکومتها به جامعه معرفی شدند از آن که حد بیدانشی خود را از نیک میدانستند، به کمک نشریات و گروه ناشران حزبی و دولتی، مانع پیدایی پدیده نقد در عرصه ی فرهنگی شدند تا ضعف تألیفات آنها آشکار نشود و بتوانند عناوین خود را بدون مزاحمتهای پرسشگران حفظ و خود را به جامعه تحمیل کنند. تقریباً تمام نامهای شناخته شدهای که در زمینههای مختلف فرهنگی، به عنوان روشنفکر غیردینی، در ۷۰ سال گذشته تقدیس شدهاند و بسیاری از نامهای دیگری که هنوز هم ستایش میشوند، بدون استثناء از محافل تودهای و دولتی و مراکز وابسته به آنها برخاستهاند و در یک سلسله حمایتهای شبه تشکیلاتی و زنجیرهای به عنوان نخبه اندیشان اجتماعی تبلیغ میشوند. اما در واقع آنها، حداکثر داستان نویس، شاعر و در وجه عمده مترجماند، نه صاحب نظر اجتماعی و صاحب سبک فرهنگی و اتفاقاً داستان نویس، شاعر و مترجمان بسیار بد و یا حداکثر متوسطی هستند، اما جامعه از ارزیابی کارهای آنان بیاطلاع مانده است تا معلوم نشود که غالب آنها تا چه حد عامی و بیکارهاند. چنین است که جامعه فرهنگی ایران چندان با دیدگاه منتقدانه بیگانه است، که مثلاً کسی، مثل فریدون مشیری را، که در تمام عمرش جز یکی دو شعر احساساتی و به معنای واقعی بیمحتوا نسروده شاعر ملی جا زدهاند و به هزار صورت به ذهن جوانان ما تلقین وتلقیح کردهاند و البته نامهای دیگر نیز دست بالاتر از او نیستند. خوب در چنین شرایطی چه گونه میتوان منتظر رشد فرهنگی بود؟ این روشنفکران و هنرمندان، بدون هیچ هراسی از سخت گیری نقادان، هر نوشتهی بیارزشی را به خورد جامعه دادهاند و اینک صاحبان عناوینی را میشناسیم که آثارشان موجب شرمساری هر صاحب خردی است، اما جوانان ما آن ها را روشنفکران پیش تاز، محققین پرکار و صاحب اندیشگانی خردمند تصور می کنند. (ادامه دارد) + نوشته شده در شنبه، 22 آذر، 1382 ساعت 14:7 توسط ناصر پورپیرار یادداشت برای پدرام و دوستان اش [2] من آرزومندم، سرایندهی این به اصطلاح شعر، با گروه دیگری از هم محفلیهای خود، اینک کلاسهای آموزش داستان سرایی و شعربافی دایر کرده و عکس و تفصیلاتاش، بدون تعطیلی و به صورت ادواری از این نشریه به نشریه دیگر حواله میشود. پس اینان چرا باید به فکر ارتقای آثار خود باشند، در حالی که به همین صورت هم به کوشش سازمانهای تبلیغاتی و محفلهای نشریاتی خود، در جامعه مقام قلابی لازم را کسب میکنند. کافی است به تصاویر و مطالب تبلیغاتی نشریات در معرفی چهرههای فرهنگی ظاهراْ برجسته کشور توجه کنید که با چه رفتار حساب شدهای صورتکهای معینی را به یکدیگر پاس میدهند تا با معرفی زنجیرهای آنان، مانع خروجشان از ذهن جوانان شوند، اما حتی سطری کار نقادانه در ارزیابی آثار آنان نمیآورند و آن گاه که به تعلقات سیاسی و حوزهای صاحبان این تصاویر خیره میشویم، تصویر کاملی از علت درماندگی فرهنگی کنونی کشور ظاهر میشود. همین اواخر خانمی در چند شماره و به طور مسلسل، در مجله گلستانه، شعر عاشقانه معاصر ایران را، به طور مختصر، بررسی کرد و به گمان صاحب نظران مستقل، تقریباْ چیزی از اعتبار تبلیغاتی هفت نام بزرگ در شعر معاصر ایران باقی نگذارد. حاصل این کوشش ایشان آن بود که تقریباْ تمام مطبوعات ما به این خانم، که میخواهد راه مستقلی پیش گیرد، چپ چپ نگاه میکنند. اما تصویر خانم دیگری، که جز یکی دو قصه ساده ترجمه نکرده، حتی در هفته نامهای که وزارت ارشاد دربارهی کتاب چاپ میکند، به طور مکرر و ادواری چاپ میشود و دست کم من نمیدانم که ایشان در فاصله کوتاه چاپ دو عکسشان چه گلی به سر نشر و یا فرهنگ ملی زدهاند، که باید یادآوری شود. خوشبختانه این فاجعه داخلی به سطح جهانی نمیرود و چنین است که مراکز ارزشگذاری فرهنگی در جهان، کوچکترین عنایتی به صاحب نامان و مدعیان ایرانی ندارند و هیچ سیمای فرهنگی معاصر، به رپرتوارهای جهانی وارد نمیشود، مگر در سینما، زیرا بنیان سینما را چون شاخههای دیگر فرهنگی، حزب توده نگذارد، و به همین دلیل اینک به نوعی مدعی ارائه یک سبک و بیان ملی و بومی است که گاه از سوی مراکز ارزش گذاری جهان نیز تایید میشود. بدین ترتیب آشکار میشود که آن گروه صاحب نام فرهنگی، که در ۷۰ سال گذشته از درون حزب توده و تدارکات دولتی بیرون آمدهاند و از فضای سیاسی - تشکیلاتی حزبی و دولتی تغذیه کردهاند، نه فقط کمترین گامی برای رشد پدیدههای فرهنگ ملی برنداشته و هیچ میراث فرهنگی ماندگار بر جای نگذاردهاند، بل به عکس، با تحمیل خود بر جامعه، از راههای نادرست و توطئه آمیز، در تخریب روند بازسازی فرهنگ ملی، متهم و مسئولاند و البته هیچ کدام فراموش نکردهایم برجستگان فرهنگی - امنیتی و برنامهریزان آموزشی - تبلیغاتی کشور را، پس از ۲۸ مرداد، همان روشنفکران حزب ساخته، اما به اردوگاه اعلی حضرت کوچ کرده، گرداندهاند و این نشانهها حکایت میکنند، که سیاست بافیهای آنها هم، چون تظاهرات فرهنگیشان بیریشه و پوک بوده است. در حال حاضر نیز آن چنان عناصری که قادر به ارائه نظریه بینالمللی، ملی و یا لااقل بومی باشند، دیده نمیشوند و بازتاب این فقر عمیق در سیمای نشر ایران به وضوح منعکس است و مدتهاست که شاهدیم روشنفکری ایران قادر به تولید و تألیف مستقل نیست. حاصل این که در نشر ایران دو سه پدیده رو به رشد و جایگزین بروز کرده و پیش و بیش از همه کتاب سازی و کتاب سازی و کتاب سازی، آن گاه هجوم به ترجمه و برداشت از تألیفات دیگران و بالاخره توسل وسیع به ادبیات، شعر، قصه و داستان و خاطره نگارانی چون شعبان جعفری، که ناشران پرآوازهی چندی را در چالهی خود انداخت. پدیده کتاب سازی چنان رونقی گرفته است که فیالواقع اگر ما یک مجموعهی مسئول ملی، دانشگاهی، یا منفرد داشتیم که به بررسی کتابهای تألیف شده میپرداخت، آگاه میشدیم که نزدیک به تمامی کتابهایی که اینک به عنوان تألیفات به جامعه معرفی میشوند، تا چه حد بیارزش، تکراری، کهنه، در غالب موارد پر از غلط و اشتباه و از همه بدتر، کپی اندیشه و آثار صاحب نظران بین المللی و مصادره کارهای دیگران است. این گونه تألیفات یا به بازنویسی هزار باره اطلاعات کهنه درباره وجوه مختلف علوم انسانی، در حوزههای گوناگون میپردازد، یا خرافات عرفان پیش پا افتاده آمریکای جنوبی را تقلید میکند یا روشهای کسب سلامتی و خوش اقبالی و اسلوبهای خوش برخوردی را آموزش میدهد یا به آسمان و ریسمان بافیهای واقعاً دل آشوب کن مکرر درباره حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی و حکمت موهوم ایران باستان و خلقیات پسندیده ایرانیان پیش از اسلام، مشغول است. در این باره، حالا صاحب چنان نخبگانی شدهایم، که مثلاً تعداد دگمههای پیراهن ملکه فرح و جنس آن را میدانند، رنگ لباس خواب فلان سناتور محمد رضا شاهی به یادشان مانده، از پچ پچههای درگوشی همخوابههای محمدرضا شاه خبر دارند، مواد اولیه شام شب داریوش را توضیح میدهند و هزار اباطیل دیگر که در انبوهی عناوین من درآوردی تلمبار شده و تمام اینها ظاهرا علی البدل یک تحقیق و تألیف ملی است، که به دلایل پیش گفته، ظاهراً از میان روشنفکران ما، هیچ یک برای چنین کارهای جدی و حوصله بر و سواد طلب تربیت نشده اند! آن گاه به کتابهای ترجمه شده برمیخوریم. به عنوان یک ناشر درگیر با موضوع، به شما اطمینان میدهم که اگر متن کتابی، از محاوره عاشقانه و روابط روزمره داستان گونه بگذرد، دیگر تقریباً هیچ کس را نداریم که بتواند از پس ترجمه یک کار محققانهی جدی، در حوزههای مختلف برآید و با استثناهایی بسیار بسیار نادر باید بگویم که تقریباً تمام ترجمههای موجود در بازار از اشتباهات هولناک سرشار است اگر میتوانستم اسامی معینی از مترجمین، که بسیار نیز نام آورند و کتابهایی را که ترجمه کردهاند بیاورم، بیتردید جامعه فرهنگی ما دچار هراس و سرسام میشد. اخیراً کتابی را برای چاپ به ما پیشنهاد دادند، که ۳۰۰۰ غلطی را معرفی میکند که در مشهورترین فرهنگ انگلیسی به فارسی، فقط در حوزه زیست شناسی و گیاه شناسی و حشره شناسی دارد. مولف کتاب در مقدمه آورده که نمی داند در دیگر حوزههای تخصصی تا چه حد غلط در آن فرهنگ پیدا میشود. خوب اگر فرهنگهای ما به این صورت است، پس کارهای مترجمینی که از این فرهنگها سود میبرند چه از آب درخواهد آمد؟ متن یک تحقیق بسیار جدید در زمینه «بهرهوری» به زبان آلمانی به دستام افتاد، آن را به نامدارترین مترجم زبان آلمانی عرضه کردم. یک سال بعد ترجمهای به من بازگرداند که از هیچ بابت قابل فهم و درک نبود و با هیچ ترفندی نتوانستیم ترجمه را قابل ارائه و عرضه به خواننده فارسی زبان کنیم. از مترجم پرآوازه علت را پرسیدم. میگفت که در متن، صدها واژه یافته که به حوزهی فرهنگ معاصر مربوط است و در دههی اخیر به زبان آلمانی وارد شده، و او به کلی از آنها بیخبر است و هیچ فرهنگ فارسی به آلمانی موجود، این کلمات را نمیشناسد تا برایشان معادلی بیاورد و مدعی بود که اصولاً زبان فارسی قدرت معادل سازی برای آنها را ندارد و در نتیجه خود معترف بود که ترجمه ی ارائه شده حدسیاتی است که ایشان به جای متن در نظر گرفتهاند. حالا این شخص دست کم در چهار دانشگاه ما به جوانان رشتههای مختلف علوم، از زبان شناسی تا فلسفه، درس میدهد!!! بدین ترتیب نشر ایران از ارائه کتابهای جدی و جدید، در حوزههای مختلف فنون، بررسیهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فلسفی و علوم انسانی، از طریق ترجمه آثار سرزمینهای دیگر نیز، عاجز مانده است. زیرا آن روشنفکری که وصف آنها را پیشتر گفتم، خود در فهم متن اصلی این گونه تألیفات درمیماند و طبیعی است که قادر به برگرداندن آنها به فارسی نیست. این موضوع به خصوص در ترجمه کتابهای مربوط به حوزه «زبان شناسی»، که اینک در بازار نشر رواجکی دارد، از چنان آشفتگی و بیسر و سامانی و سرهم بندی کلمات و مفاهیم انباشته است، که دانش جویان مربوطه، چنان چه به خود من گفتهاند، دچار سرساماند و جالب این جاست که میگویند استاد مربوطه نیز، که گاه همان مترجم کتاب است، قادر به توضیح متن نیست. چنین است که ترجمه کتابها هم بیشتر به سمت برگردان آثار ادبی کشورهای دیگر متوجه و متمایل شده است و غالب مترجمین ما، از شعر و داستان که بگذرد، حتی قادر نیستند یک بروشور سادهی دستورالعمل استفاده از دیگ زودپز و تلفن همراه را به فارسی برگردانند، چه رسد به مباحث اجتماعی و انسان شناسی نوین. پس محصول نشر ایران، در سیمای اصلی، به کتابهای آموزشی، کمک آموزشی، قصه، داستان، شعر و انبوهی کتاب سازی مضحک بدل شده است که کتابخوان جدی را از کتاب بیزار میکند. در واقع لایه تازهای از جوانان، محققان و کتاب خوانهای ما، که از طرق گوناگون و مثلاً از طریق روشهای مختلف ارتباط جهانی، مشتاق دریافتهای فرهنگ نوین در حوزههای مختلفاند، بازتابی از این فرهنگ جدید جهانی، در کتابهای ناشران ایرانی نمییابند و به این دلیل به کتاب روی نمیآورند. بیتعارف بگویم که نشر ایران کهنه و بیمحتوا و پوسیده است و بیشک در صورت ادامه وضع کنونی محکوم به از هم پاشیدگی است، اینک فرهنگ، دانش و آگاهی ملی و عمومی مردم ما بسیار بالاتر از محتوای کتابهایی است که در ویترین کتاب فروشیها عرضه میشود. از نظر کتابخوان امروز، عناوین کنونی فاقد متنی است که با ارزش ریالی آن برابر باشد. دلیل محکم و بسیار روشن، این که در همین اوضاع نابه سامان نیز، هر کتابی که مطلب نوی به کتاب خوان عرضه کرده، به سرعت نایاب شده و در غالب موارد در مدت کوتاهی به چند چاپ رسیده است. اخیرا کتابی چاپ کردیم با نام «(لشکرکشی خشایارشا به یونان»، متنی است بسیار دشوار و یکی از تحقیقات معتبر دانشگاهی و از کارهای نسبتا خوب پرفسور هیگ نت است. ابتدا تصور نمیکردیم این کتاب چندان مورد استقبال قرار گیرد. جایی در گوشهی انبار برای آن تدارک دیده بودیم که چند سال خاک بخورد، ولی کتاب کمتر از سالی نایاب شد و اینک تقاضاهای مکرر دارد. نمونه این کتاب برای من کاملاً آشکار کرد که بیمحتوایی، کهنگی و پدیده کتاب سازی است که خواننده ایرانی را از کتاب دور میکند. همین طور است کتابهایی که این اواخر در توضیح و تشریح نابه سامانیهای کنونی، منتشر میشود. تمام آنها گرچه به هیچ مسئله بنیانی توجه ندارند، اما همین که محتوای تازهای ارائه میدهند، به چاپهای متعدد رسیدهاند و اگر باز هم دلیل بخواهید اشاره کنم که آمار فروش کتابهای مرجع به زبان اصلی که از طریق نمایشگاهها و برخی از کتاب فروشان ارائه میشود، با وجود قیمت گزاف، در برخی از حوزهها، بیش از کتابهای تولید ناشران داخلی است. راه بیرون رفت از این اوضاع، با سیاستهای کنونی که در مراکز مسئول و مهمتر از همه وزارت فرهنگ و ارشاد میگذرد، پیدا نیست. تا زمانی که دست روشنفکری کنونی، که تفاله و بازمانده و میراث تجمعهای سیاسی غیرملی گذشتهاند، از ادارات و مراکز تصمیمگیری و برنامهریزی فرهنگی و مجموعههای آموزشی کوتاه نشود، فرهنگ کشور نفس نخواهد کشید و از بازوهای مکنده این اختاپوسها خلاص نخواهد شد. باید با وسایل مختلف، بزرگنماییهای برنامهریزی شده ی این روشنفکر نماها را، که به طور سیستماتیک در مطبوعات کشور دنبال میشود، و ظاهرا همه جا لانه کرده اند، رسوا کرد. باید کارهای آنان را بیرحمانه به نقد کشید و باید از بیآبروییهای فرهنگیشان پرده برداشت. باید به جوانان گفت که غالب چهرههای روشنفکری، که در دهههای گذشته به طور مصنوعی برکشیده شدهاند، حداکثر و فقط مترجماند و اتفاقاً مترجمین بسیار بدی هستند. باید بیترس و بیم یادآور شد که آموزههای این روشنفکران ایجاد انحراف در تصور جوانان تشنه پیشرفت ماست که از گذشتهی آنان تقلید کنند و بدین وسیله رشد را در کشور متوقف کردهاند. باید به جوانان یادآوری کرد که آینده ایران در گروی تولد یک روشنفکری نوین سخت گیر و حتی بیرحم است که مو را از ماست بکشد و آبروی این به اصطلاح نخبگان حزب ساخته را بریزد، که متأسفانه هنوز در سر پیچهای مراکز تصمیم گیری فرهنگی ما، لانه ساختهاند و به شکار و تلف کردن اندیشههای نابی مشغولاند که به محفل و گروه آنان وابسته نیستند. اگر نامها و چهرههای شاخص فرهنگی ایران، در این همه سال ثابت مانده است پس یا مادران ایران، از زایمان نخبگان نو وامانده اند، یا توطئهای حساب شده در پس ثبات این عناوین، فرهنگ ما را به این روز انداخته است. (ادامه دارد) + نوشته شده در یکشنبه، 23 آذر، 1382 ساعت 16:45 توسط ناصر پورپیرار یادداشت برای پدرام و دوستان اش [3] طوفان انقلاب ۵۷، درآمیختگی عظیمی در لایههای اجتماعی ایران پدید آورد، نمایندگان فعال آن نسل، در ردههای مختلف فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سنی، خود را در میان صفوف نمایش آن اعتراض تاریخی سراسری مییافتند. تقریباٌ درباره پتانسیل پنهان آن اقدام پردامنه هنوز چیزی گفته نشده است. به گمان من بند ناف دراز نوزاد انقلاب ۵۷، به طول ۲۵۰۰ سال به عقب کشیده میشد و رگههایی از بیان هر گونه نارضایتی بنیانی، به صورت تخریب نمادهایی درآمد که نامهایی از کوروش و انوشیروان، تا محمد رضا شاه و مکانهایی چون بانک و سینما و آب جو فروشی را بر خود داشت. روشنفکری ایران، در میان آن آشفتگی آشکار، سپرده شده به امواج تاریخ، روزانه به این سو و آن سو پرتاب میشد و بیگانگی آنها با بنیان آن برانگیختگی، چندان وسیع بود که نه فقط از رخ دادها تبعیت میکردند، بل علی رغم ناباوری و تردید، به تایید رهبری آن خیزش وسیع وادار شدند و گویی ناظر نمایشی ناآشنا بودند، که به زبان قابل درک آنان اجرا نمیشد. آنها تا همین امروز، با همان حد از آشفتگی نخستین، در تبیین آن اقدام در میمانند و برای علل بروز چنان انقلابی هیچ توضیح و تامل مستقلی ندارند. آن چه را از زبان آنان، جسته و گریخته میشنویم، در یک جمله، توصیف آن ماجرای دوران ساز، با صفاتی چون (فریب تاریخ) بوده است! در حال حاضر نیز این روشنفکران، همه جا، به صورتها و در لباسهای مختلف، در حاشیه جمهوری اسلامی، در حالی که دندان برهم میسایند، به این یا آن شکل راه میروند، خدمت میکنند، نان میخورند و چشم به راه رخداد موهومی در آیندهی نامعینی هستند که نه فقط صورت آشکاری از آن را در ذهن ندارند، بل قادر به تعیین جایگاه خویش در آن میانه نیز نیستند. آینده برای این روشنفکری، درست به اندازهی حال، مبهم، ترسآور و تشویش آفرین است. اینک روشنفکری ایران به میانهی پلی رسیده است که پایه ندارد و بیشک در کام دره تاریخ، بدون هیچ ردپایی، بلعیده خواهد شد. وسعت و خلوص حضور عناصر اجتماعی، در نمایش انقلاب ۵۷، اعلام نیاز عمومی به بازسازی بنیانی در تمام سطوح زیر بنایی بود که فقدان یک بینش مدون و راهبردی و یک مدیریت ماهر، تا امروز آن نیاز را بیپاسخ گذارده و چنان که تاریخ این انقلاب سخن گفته، غالب مدعیان و راهبران آن و تمام سرکردگان اجتماع، یک سر و گردن از تقاضاهای مردم حاضر در آن دگرگونی، کوتاهتر دیده میشوند. روحانیت تشیع، در ۱۵۰ سال گذشته، تحت تأثیر عوامل متعدد داخلی و جهانی، و به دلیل ماهیت معترض و هوشمندی فطری و تاریخی، به درخواستهای اجتماعی نوین کشیده شد، پرچم خود را به عنوان علیالبدل ایدئولوژیک برافراشت و دهها و دهها عنصر اجتماعی تأثیرگذار معرفی کرد، که در هر چرخش تند تاریخ معاصر ایران نقش بیاندازه محوری بازی کردهاند. با این همه، گزیدگان و میدان داران روحانیت نیز از یک الگوی واحد یا حتی مشابه پیروی نکردهاند و در واقع هر چند از زمان ماجرای سید علی محمد باب، روحانیت شیعه هویت تازهای از خود عرضه کرده است، با زبان اعتراض سخن گفته و به ویژه در هدایت تلاطمات اجتماعی دوران مشروطه توان تاریخی نخبهای ارائه داده، اما هنوز در عرضهی یک مانیفست جامع و یک استراتژی چارهساز ، ناکام مانده است. تواناییهای روحانیت شیعه، لااقل در هدایت دو انقلاب بزرگ مشرق زمین، انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن ۵۷، به وجهی باور نکردنی به اثبات رسید و حتی در انقلاب مشروطه، از مجموعهی روشنفکری غول آسا و نیروهای عظیم طبقات میانه روسیه تزاری قدرتمندتر عمل کرد، زیرا درخواستهای اجتماعی را، در دو کشور ایران و روسیه، نه فقط همزمان، بل همعنوان میشناسیم و تقاضای عمومی در هر دو کشور، محدود کردن قدت امپراتور و برقراری نرمشهای حکومتی بود، و در حالی که اتحادی از روشنفکری، طبقات میانی، دهقانان و نیروی کار روسیه، در کنترل تزار ناکام ماند، اما روحانیت شیعه، دربار قاجار را به تسلیم در برابر درخواستهای مردم و استقرار مشروطه و نهادهای قانون گذار وادار کرد. با این همه چه در انقلاب مشروطه، که روحانیت پس از پیروزی، اداره امور جاری اجتماعی را به عناصر مورد وثوق خود واگذارد و چه در انقلاب ۵۷، که خود در جای امپراتوری فروریخته قرار گرفت، نه فقط درخواستهای اجتماعی را جدی نگرفت، بل حتی در تربیت مدیران جدید، که بنیان استقرار نوین او را تقویت کنند، عاجز ماند. زورآزمایی بینظیر مشروطه، چندان پی گیر و نیرومند بود، که در پایان آن، تقریباً تمام عناصر درگیر در آن را تجزیه کرد. روحانیت که با پیکری خون آلود، از آن رزم بیرون آمد، در جبههگیری آن جنگ عظیم تاریخی، چندان لایه لایه شد که برقراری اتحاد و همدستی مجدد بین آنها تا امروز نیز نامیسر بوده است. تاریخ فعالترین و پی گیرترین لایه روحانیت، در آن انقلاب کبیر را ، لایه انقلابی آن می شناسد. نمایندگان برجستهی این لایه، شیخ محمد خیابانی، آیت الله لیلاوایی و میرزا کوچک خان جنگلی، همدوش و همراه با بنیانیترین درخواستهای اجتماعی، با ارتجاع جنگیدند و جان باختند. تصویر این لایه از روحانیت از مشروطه تاکنون تکرار شده است، که آخرین آنها آیت الله شیخ محمود طالقانی بود. دومین لایه روحانیت، واقع بینترین آنها به زمان جنبش مشروطه بود، با نمایندگانی چون بهبهانی و طباطبایی. آنها که به یک توافق رسمی با دربار تسلیم شده و با تقسیم بالمناصفه ی قدرت قانع میشدند، پس از امضای فرمان مشروطیت خواستار پایان انقلاب بودند و با به دست آوردن جایی در مسند نهادهای نوین قانونگذاری پیروزی خود را کامل میدیدند. ردپا و نمایندگان این گونه روحانیت رسمی و درخواستهای آنان را در فاصله دو انقلاب مشروطه و بهمن ۵۷ میشناسیم، که آخرین آنها آیتالله شریعتمداری بود. سومین لایه روحانیت را، خواستاران حکومت اسلامی میشناختند. آنها بازگشت به دوران اقتدار خلفا و قبضه هر دو قدرت سیاسی و مذهبی را طلب میکردند و شریعت را جایگزین مناسبی برای سلطنت میدانستند. پیگیرترین نماینده این لایه، شیخ فضلالله نوری بود، که در ریختن خون وی تمام دیگر لایههای روحانیت متهماند. اعدام او پایهی چنان شکافی در بین روحانیت را گذارد، که مبنای بسیاری از تلافی جوییهای پس از انقلاب بهمن شد. برگزیدگان و پایهگذاران جمهوری کنونی، بدون هیچ پردهپوشی خود را دنبال کنندگان راه شیخ فضل الله نوری میدانند. بالاخره لایه چهارم روحانیت، از نظریه پردازان و نه عمل گرایان تشکیل میشد. آنها بدون قبول مسئولیت و بدون حضور در هر گونه اقدامی، راه ورود به جهان جدید را پیشاپیش موکول به توضیح منطقی و ارائه رسالههای جدید اجتماعی میدانستند. پیشگام و پیش آهنگ خردمند این لایه، نمونهی بسیار برجسته و افتخار تشیع نوین، حاج میرزا حسین نایینی است، که کتاب (تنبیه) او، انقلابی در نگاه روحانیت به پیچیدگیهای اجتماعی شناخته میشود. علامه طباطبای و حتی شریعتی و سروش، ادامه راه او را از حضور در غائلههای اجتماعی معتبرتر دیدهاند. تاکنون برقراری هر گونه همزبانی، حتی موقت، در میان این ۴ لایه ی روحانیت تشیع، که در انقلاب مشروطه متولد شد، نه فقط نامیسر بوده، بل این شکاف تا انقلاب ۵۷، پیوسته عمیق و عمیقتر شده است و آن گاه که نیازهای ملی، بار دیگر روحانیت را به کارگردانی خیزش ۵۷ فراخواند، لایه پیروز آن در واقع دو جبهه را فتح کرده بود : جبهه ستیز داخلی روحانیت با یکدیگر و جبهه خارجی ستیز عمومی و ملی با شاه و وابستگان بینالمللی او. آن چه را بلافاصله پس از پیروزی ۲۲ بهمن شاهد بودهایم، تا آن جا که به ستیز درونی روحانیت مربوط میشود، باز پس گیری انتقام خون شیخ فضلالله نوری است، از بقایای لایههای مسئول در آن طناب اندازی، که تاریخ معاصر را در تبعات خود در خون بسیاری از نیروهای بالقوه ملی فرود برد. آینده این سرزمین را، نتیجهی این ستیز رو به وسعت معین خواهد کرد. آیا نوبت به اتحادی از دو لایه دیگر روحانیت خواهد رسید، که هنوز کسب قدرت را تجربه نکردهاند؟ تجربه ۲۵ ساله جمهوری موجود به طور کامل ثابت کرد که تفاهم و همدلی و همکاری بین لایههای روحانیت برقرار نخواهد شد، این لایهها در پروسه پس از انقلاب و عمدتاً به خاطر خشونتهای غالباً بیمورد، فقط از یکدیگر دورتر شدهاند و با تمام توان برابر یکدیگر ایستادهاند. پیروزی روحانیت سنتی در انقلاب بهمن ۵۷، که فرمان تردید ناپذیر و محتوم تاریخ و برآمد نهایی تلاطمها و تجارب سیاسی - اجتماعی سده اخیر بود (که تفصیل و تشریح آن به بعد و به ادامه مجموعه بررسیهای بنیانی تاریخ ایران موکول است) آن گاه که روحانیت را بر مسند بلامنازع اداره کامل نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گمارد، تأثیر مخرب نبود هماندیشی بین لایههای روحانیت، به صورت کارشکنیهای داخلی و ستیز و تنازع بروز کرد و تربیت یک مدیریت همآهنگ، که با نیازهای شرایط جدید منطبق باشد، غیرممکن شد. جمهوری اسلامی، در پی پیروزی، همراه با امواج آن درهم آمیختگی عظیم لایههای اجتماعی که خواستهای تاریخی و قشری نامحدودی را دنبال میکرد، به علت محرومیت از مدیریت کنترل کنندهی توانا، پیوسته از این سو به آن سو کشیده میشود و تا همین امروز بدون فرصت پرداختن به زیربنای اقتدار خویش، همراه گسترش تقاضاهای رو به افزایش ملی، پایگاههای اجتماعی خود را، تنها از طریق برآوردن نیازهای مادی عناصر و اقشار درونی آن حفظ میکند. روحانیت و مرکز فرماندهی حوزه، نه فقط در محدودهی اداری و دیوانی، بل بدتر از آن در پرداختن به ایدئولوژی و احکام التیام بخش اجتماعی، به کلی ناکام مانده است. هنوز هم، در هر خطابهای، ماجرای خاموش کردن شمع بیت المال و نامههای امام علی به مالک اشتر، عمدهترین الگوی پیشنهادی روحانیت برای دعوت به تقوی و تزکیه است، که عملاً گوش شنوایی پیدا نمیکند. مثال آشکار این ناتوانی، دقت به گردش کار در آموزش و پرورش و نهادهای قضایی است. روحانیت تمام مذاهب آسمانی و زمینی، در شرق و غرب، از آغاز و پیوسته، دو اهرم اصلی آموزش و پرورش و قضاوت را در اداره اجتماعی به دست داشته است : کرسی قاضی القضاتی و سرکردگی واحدهای آموزشی از مکتب خانه تا عالیترین مراکز یادگیری، تا همین اواخر پیوسته با ردای کشیشها، خاخامها، ملاها و شامانهای بودایی پوشیده بوده است و روحانیت را به طور سنتی در اداره این دو نهاد پراهمیت جوامع، خبره و کارآزموده دیدهایم. اما بیست و پنج سال پس از پیروزی انقلاب، در عین بهرهبرداری کامل روحانیت شیعه از امکانات ملی، در حال حاضر، پس از تجارب و برنامهریزیهای متعدد، هنوز آشفتهترین و بیآیندهترین حصه امور دیوانی ایران، درست در همان دو مرکزی نمود میکند که حیطه اقتدار سنتی روحانیت بوده است. هر تجربهای در نظام آموزشی پی در پی فرو میریزد و هنوز واحدهای اولیه تنظیم تظلم اجتماعی معین نیست. اگر روحانیت از برقراری روابطی در خور تلاطم و تغییرات نوین اجتماعی در این دو عرصهی آشنا، ناموفق بوده است، پس در موارد دیگر فقط ناظری از دور مینماید. در واقع روحانیت حاکم شده، بیشترین آسیب را نه از مخالفین ایدئولوژیک داخلی و خارجی، بل از دیدگاهها تفسیرهای مختلف دینی و مذهبی درونی دیده است. اختلاف این دیدگاهها چندان متنوع و مختلف و گسترده است که روحانیت صاحب مقام پس از انقلاب نتوانسته است از میان نزدیکترین عناصر وابسته به خود مدیران شایستهی مورد نیاز را تربیت کند. در حال حاضر جمعی از مدیران موجود، جمهوری را به سوی مفاتیح الجنان و جمعی دیگر به سوی نهجالبلاغه میکشند. از سوی دیگر روحانیت حاکم شده کنونی در رفتار اجتماعی نیز شان و شایستگی سنتی خود را به فراموشی سپرده است. سه چهار سال پیش یک فیلم خبری از تلویزیون ایران پخش شد درباره سفر آقای خاتمی به شیراز که از مزار حافظ بازدید میکرد و دوربینهای تلویزیونی داخلی و خارجی بر روی ایشان متمرکز بود. آن گاه برابر چشمان ناباور خویش دیدیم که رئیس جمهوری کشور، به توصیه همراهان، از دیوان حافظ فال گرفت! با خود گفتم اگر یک روحانی عالی مقدار، که در عین حال صاحب کرسی ریاست رسمی بر مردم است، چنین الگویی را برابر دیدگان خودی و بیگانه تبلیغ میکند، پس باید منتظر ظهور سایههای بیشتری در فرهنگ کشور بود. چنین نشانههایی آشکار میکند که الگوی استراتژیک رفتاری، که با هویت دیرینهی روحانیت منطبق باشد، برای مدیران کنونی کشور تعریف و توصیه نشده است. کمبود چشمگیر مدیرانی که لااقل با زیربنا و هماهنگی ارتباطات کنونی دولتی آشنا باشند، موجب بروز دو پدیده از بنیان نامناسب و ویرانگر شده است. اول این که مدیران کنونی حتی با اثبات حداکثر ناتوانی نیز، به علت فقدان جانشین، از جای جنبانده نمیشوند و دوم، ظهور و رسوخ مدیران جدید در سیستمهای اداری و دیوانی کشور است، که کاملاً به بدنه همان روشفنکری متعلقاند که اندازه توان علمی و هویت دیرین آنها، در گفتار پیش روشن شد. اینک و به خصوص پس از دوران جدیدی که به حاکمیت اصطلاح طلبان موسوم است، امور دیوانی جمهوری به دست همان مدیران ناتوان پیشین اداره میشود، که اجازه یافتهاند بدای رفع ضعف خود، به روشنفکران پیش گفته متوسل شوند. این امر البته نه فقط از وسعت این ناتوانی نمیکاهد، بل کین توزی رسمی و عدم همآهنگی ایدئولوژیک تکنوکراتهای جدید، با دولت و جمهوری، موجب شده است که اینک با یک (تراژدی تخریب) در تمام سطوح دیوانی کشور روبهرو باشیم. اوج این تراژدی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میگذرد، که تشریح آن نیازمند گفتار دیگری است. + نوشته شده در دوشنبه، 24 آذر، 1382 ساعت 14:21 توسط ناصر پورپیرار ارسال شده در دوشنبه، ۲۴ آذر ماه ۱۳۸۲ ساعت ۱۴:۲۰ توسط مدیر سایت ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی تشکرات صمیمانه از دوستان قدیم و سپاسگزاری توفیقات دوستان جدید (دوستانه)پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت 5:41 PM موومان پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت 2:21 PM استاد پورپیرار عزیز خدمت شما نیز عرض سلام و ارادت و خسته نباشید دارم. امیدوارم روز به روز شاهد به بار نشستن ثمره ی زحمات و فداکاری های چندین ساله ی خود باشید. در پناه خدا باشید پاسخ: ممنون و شما هم چنان که اخبار ان واصل می شود، موفق باشید. ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() این اولین بازدید من از این وبلاگ است دانلود فیلمها خبرنامه و گروه اینترنتی تاریخی سیاسی قومی و ملی دینی روشنفکران در انقلاب مشروطه و توقف تولید فکر و روشنفکری در ایران (مطالب متفرقهMiscellaneous Notes)پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت 5:40 PM شهاب پنجشنبه 14 دی 1391 ساعت 00:51 AM استاد با خواندن مقاله های شما در عنوان"توقف تولید فکر و روشنفکری در ایران" یا باید خود شما انتساب این مقاله ها رو به شخص شما رد کنید یا این که عقاید تاریخی شما از سال 82 تا به حال تغییرات اساسی کرده که برای یک محقق البته ایراد نیست چرا که شما در این مقالات از نقش بارز روحانیت در انقلاب مشروطه گفتید که الان منکر چنین انقلابی هستید و از روشنفکری در دوران مغول سخن گفتید!!!!!! پاسخ: گمان نمی کنم این مطالب که نوشته اید ربطی به من داشته باشد. بد نیست سند مطالعاتی خود را معرفی کنید و ضمنا بدانید مباحث جاری اصولا مقوله جداگانه ای است که از مسیر معرفی مجعولات وقوع انقلاب مشروطه را مردود می داند. |
درباره نظرات ارسال شده و پاسخ هایی که استاد ناصر پورپیرار ارائه می دهند
یکشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۹۱
پست 3349 الی 3364 وبلاگ آرشیو نظرات ناصر پورپیرار
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر