شناخت از روی عقاید (عجز و آوارگی مخالفان)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:50 PM اترش دوشنبه 5 مهر ماه سال 1389 ساعت 00:16 AM حالا فهمیدم پس جریان به قبل از اسلام و شمشیر ۵۰ بازمی گردد نه بعد از آن. قصدم نبش قبر گذشته نیست ولی لازم می بینم نکاتی را بازگو کنم. من شما را دعوت به قضاوت در مورد مطالبم نکردم. این فردی به نام «یک سوال» بود: http://www.narya.blogsky.com/Comments.bs?PostID=2 یک سئوال سه شنبه 1 تیر ماه سال 1389 ساعت 12:22 PM با سلام استاد عزیز خواستم نظر شما را در مورد سه یادداشت که پیرامون زنا و فحشا در این وبلاگ آمده است را جویا شوم؟! ممنون bazkhani.blogfa.com که در پاسخ گفتید: آقای اترش. نوشته های شما را خواندم. گمانم باید تا درج یادداشت ۵۰ اسلام و شمشیر تامل کنید، که به گمانم زمان ان نزدیک است. من به این اشتباه گرفته شدنم اعتراضی نکردم چون همان روز آن را ندیدم و مسئله خاصی هم نبود. در بلاگ اسکای شماره آی پی هر نظر دهنده در کنار اسمش ثبت می شود ویژگی که در بلاگفا برقرار نیست می توانید آی پی این نام را با کامنت هایی که به نام اترش ثبت شده چک کنید. صبر کنید... نکند آن موقع که مچ همین سئوال را گرفتید منظورتان از «آن دیگری» اترش بود؟! کامنت شما را با نام + تایید کردم که با پنجمین نام شما هم آشنا شده باشیم: ره، سه نقطه، سئوال علامت + و آن دیگری. نه «سئوال» و نه آن اسم ها هیچکدام مال من نبوده اند و هرچه نوشته اند هیچ ربطی به من ندارد. شما مرا با کسی دیگر اشتباه گرفته اید. نمی دانستم این مقاله اسلام و شمشیر ۵۰ شما هم در واقع جوابی به مقالات من در مورد مبحث زنا و فحشا است. در آن مقاله (۱۷ صفحه ایی) من متن قرآن را زیر سوال نبرده بودم و تعجب می کنم که مگر در این مقاله چه نوشته ام که من را با عتیق نیشابوری مقایسه کرده اید. این حق من و هر انسان دیگری است که در قرآن غور و بررسی کند. به فرض اگر در نتیجه گیری من مشکلی بوده (که من هم در وبلاگ هم در سایتم خود را مصون از اشتباه جلوه نداده ام) می توانستید اشتباه من را گوشزد کنید. من اصلا مقاله ۵۰ شما را در تضاد و مخالفت با خودم ندیدم و حالا هم نمی بینم تا بخاطر آن از کوره در رفته باشم. هم مقاله من بدون تغییر موجود است و هم مقاله شما قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنم که هر دو را بخوانند و ببیند مقاله شما در تضاد با زنا و فحشای من است و من «برداشت هایم را به جای لسان خدا گذاشته ام» یا نه. من در آن زمانی که مورد شدیدترین تهمت های شما قرار گرفته بودم و مستقیما و علنا دست نشانده ی یهود و... می خواندید و دیگرانی هم به دنبال شما چه ها که نگفتند سخنی به ناسزا نگفتم. منی که در دفاع از خودم ناسزا نگفتم چه طور می شود در دفاع از ۲۰۶ که از نیات و مقاصد نامطلوبش نوشته ام به شما ناسزا گفته باشم؟ کامنت هم که دیگر وجود ندارد تا قضیه روشن شود... اصلا بیایید فراموشش کنیم، من از طرف کسی که آن کامنت را نوشته (چه هنوز فکر می کنید کار من بوده چه فرد دیگری) از شما و اگر شامل شخص دیگری بوده عذر خواهی می کنم. پاسخ: آقای اترش. زیر آبی می روید. کسی را با شما اشتباه نگرفته ام. آن یادداشت شما نه در موضوع زنا و فحشا، که در باب احتمال دست بردگی و تحریف در آیات قرآن بود که شما نفهمیدم بر چه اساس موافق غیر ارژینال بودن آیاتید. و البته به اتکاء این که مثلا در سرسوره ها، ذکر محل نزول یکسان نیست که خود زائده ای بیرون از قرآن و تنها در قرآن های اخیر ظاهر شده است. چه طور مسییر را منحرف می کنید حال آن که در کامنت قبل تکه ای از آن مقاله را هم آورده بودم که ظاهرا از نظر شما نگذشته است: «اما چنین نیست که همه اشتباهات تا آخرین مورد آن تصحیح شده باشد. امیدوارم خداوند فرصت و مجال پرداختن به اشتباهی در اعراب گذاری را که در قرآن امروزی هم وجود دارد، در اختیارم قرار دهد». هرچند شما چنین قرآن های با اعراب اشتباه را هم نخواهید یافت و می گذرم که اشتباه احتمالی اشخاص در کتابت را به حساب متن می گذارید و هرچند هنوز حتی نگارش اشتباه از سوی کاتبین را هم سراغ ندارم مگر در غمزه های خوش نویسی ها که گاه میم را چنان می پیچانند که صورت ه دو چشم به خود می گیرد، چنان که در یکی از مجلدات مجموعه پلی برگذشته نشان داده ام. بنا بر این از روی موضوع نپرید، دوباره رجوع کنید و از یاد نبرید که خداوند مجادله بر سر کلمات و آیات را نهی کرده است : الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان آتاهم کبر مقتا عندالله و عندالذین آمنوا... غافر ۳۵ ما یجادل فی آیات الله الا الذین کفروا... غافز ۴ دیگر خود دانید هرکس دستی بر آتش فشان دروغ در تاریخ و ادبیات و مکتوبات این منطقه دارد، از ستایش و دعوت به یادگیری از دیوان اشعار و اکرام مولانا در نوشته های شما، فی الجمله سر از مطلب درمی آورد. انتقادی آمرانه و ناامید کننده از هدایت پذیری (عجز و آوارگی مخالفان)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:49 PM اترش یکشنبه 4 مهر ماه سال 1389 ساعت 8:23 PM یک کامنت شد مقاله، می ترسم اگر کمی دیگر حرف بزنم بشود کتاب. آنچه باید می گفتم گفتم و آنکه باید می شنید شنید. امیدوارم دیگرانی که در این راه قدم می نهند، از هر چیز شما پیروی می کنند به منش و طرز برخورد شما کافر باشند. پاسخ: آقای اترش. برای بازگرداندن حافظه شما، ناچارم یادآوری کنم که مرا دعوت کردید قضاوتی در باب مطلبی کنم که در موضوع قرآن نوشته بودید، با این برداشت عمومی که قرآن تحریف شده است و چند سطری از آن را در زیر می خوانید: «اما چنین نیست که همه ی اشتباهات تا آخرین مورد آن تصحیح شده باشد. امیدوارم خداوند فرصت و مجال پرداختن به اشتباهی در اعراب گذاری را که در قرآن امروزی هم وجود دارد در اختیارم قرار دهد». وعده دادم نکاتی را به تفصیل بیاورم که حاصل آن مقاله اسلام و شمشیر ۵۰ شد که با استعانت از آیات یادآوری می کرد سئوال درباره متن قرآن، عتیق نیشابوری می تراشد که به قدر کافی در انبان کنیسه و کلیسا ذخیره اند و نوشتم که: «این آیات سرانجام باید بتواند آن کنکاش های وسیعا باب شده را متوقف کند که کسانی درون لغات قرآن را، غالبا برای بیرون کشیدن معنای انحرافی مورد نیاز خویش می کاوند، تا برداشت های خود را در جای لسان خدا بنشانند. باید عادت چنین پرسش هایی را کنار گذاریم و کنترل کنیم، که در بطن خود موجد تفسیر و موجب این گمان است که مفاهیم قرآن به قدر نیازها و علائق هر یک از ما مستقیم نیست. باید قاعده را بر این بگذاریم که همانند راسخون در علم و مؤمنین کامل، که سیزده قرن سئوال نکردند، چه طور خورشید خاموش خواهد شد، به خداوند درباره مفاهیم آیات و کلمات قرآن سئوال ندهیم که سرانجام سر از تأویل و تولد عتیق تازه ای بیرون خواهد کرد». در پاسخ به این دعوت، لغویه ای فرستادید مماس با ناسزا از جمله ناتوانی در پاسخ نویسی بر انتقادات چتکه. حذف آن را صلاح دیدم و تشخیصم این بود که شاید یادداشت ۵۰ اسلام و شمشیر شما را از کوره به در برده و از حال عادی خارج کرده است. طبیعی است دیگر دسترسی به آن کامنت ندارم و به جای آن شما را به تر شناختم که در فروم نیز قابل شناسایی بودید. نظراتی در ابعادی دور دست (متفرقه)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:47 PM abbas یکشنبه 4 مهر ماه سال 1389 ساعت 05:19 AM http://www.rozanehmagazine.com/Rozanehweb/DKFCyrusG.html پاسخ: آقای عباس. بسیار ممنونم. از روی آدرسی که برای وبلاگ من، یعنیhttp://www.naria.blogfa.com/ ارائه داده، احتمالا مقاله خیلی قدیمی است. قیاس استاد حقیقت گو با اساتید از قماش دیگر ! (عجز و آوارگی مخالفان)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:46 PM اترش یکشنبه 4 مهر ماه سال 1389 ساعت 01:26 AM شما مرا به کامنتم در مورد چرایی پا نگرفتن فوروم ارجاع دادید و من هم توالی کامنت های رد و بدل شده بعد از آن را آورده ام که بگویم جواب من همینی است که تایید هم شده است. و آخرین کامنت من هم همانی است که در جواب آقای عیسی نوشتم. دیگر بعدی نبود چون من رنجیده از ناریا رفتم. پس شما دارید به کامنتی که اثری از آن باقی نیست استناد می کنید و مطمئن ام خیلی از شاگردان حرف شما را قبول می کنند که چون استاد می گوید پس بی شک بوده است. ببینم، اگر استادی دیگر به سندی یا شخص یا کتاب یا هر چیزی استناد کند اما اثری از آن ارائه ندهد و شاگردانش بپذیرند همگی را مامور کنیسه و کلیسا نمیخوانید؟ گیرم اصلا من صدها کامنت آنچنانی در تایید و طرفداری ۲۰۶ ارسال کرده باشم. من که خود را مصون از خطا و اشتباه نمی بینم و فکر نمی کنم دیگران هم نسبت به من دیدی جز این داشته باشند. حرف و نظر امروز و حالای من چیزی است که امروز ارسال کرده ام پس نمی توانید مرا با چوب کامنتی که ماه ها پیش نوشته ام و حالا هم وجود خارجی ندارد تا درباره اش قضاوتی صورت بگیرد بزنید. «نظری بر بنیان اندیشی» من خطاب به شما نبود (پیکان آن بسوی ۲۰۶ و شیوه ای است که در پیش گرفته) و صرفا یک نظر بود که می تواند درست یا نادرست باشد. امیدوار بودم به جای بحث های بی حاصل یا ... این نظر افرادی را به سخن گفتن پیرامون آن تحریک کند. پاسخ: آقای اترش. انکار مقاله ای که حذف شده، درست مانند عبور از پس کوچه بی ناظر علی چپ، برای غلیظ تر کردن گریم حاشا است. در جستجوی نخود سیاه (عجز و آوارگی مخالفان)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:45 PM اترش شنبه 3 مهر ماه سال 1389 ساعت 10:45 PM تمامی کامنت های من در قسمت نظرات اسلام و شمشیر ۵۰ نصب شد و هنوز هم باقی است: http://www.narya.blogsky.com/Comments.bs?PostID=5 شما در پاسخ به آقای مجتبی غفوری نوشته اید: جناب استاد غفوری نازنین. رفته رفته همگان درمی یابند چرا فروم جمع شد. اگر کسی از چند هزار برگ یادداشت مرتبط و مسلسل مطلبی نمی آموزد از این اشارات شما نیز چیزی نخواهد آموخت. و من هم در پاسخ به شما چنین گفتم: جناب پورپیرار، فروم جمع نشد، سوت و کور شد آن هم بعد از برخورد شدید شما و تغییر حالت دادنش. فروم همچنان سرجایش است و هرکسی توانی در خود می بیند بسم الله، قدم پیش بگذارد: http://forum.naria.ir که این هم جوابی بود که گرفتم: در باب آن روشن فکری چرتی چه می توان گفت که جز قصه را نمی فهمد؟ باز هم می گویم که کامنتی ننوشتم که تایید نکرده باشید. این هم من نبودم که از ۲۰۶ دفاع کردم بلکه او بود که از من جانبداری کرده بود. من نیازی نه به پرچم دارم نه به دکان. کسانی که اندک آشنایی با من پیدا کرده اند می دانند چقدر میانه ام با باندبازی و به راه انداختن گروه و حزبی شدن جور است. در مورد غیبگویتان نیز من چیزی نمی گویم و تاریخ است که در مورد آن قضاوت می کند. پاسخ: آقای اترش. عجیب نیست که دیگران را دنبال کامنتی می فرستید که اصولا نصب نشده است؟!!! دکتر علیرضا نوری زاده، خبرنگار و کارشناس سیاسی صدای آمریکا (VOA) (افراد و شخصیت ها)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:43 PM بی نام شنبه 3 مهر ماه سال 1389 ساعت 2:10 PM استاد عزیز جناب آقای پورپیرار سلام علیکم خسته نباشید زمانی که آقای نوری زاده جاسوس حقیرمادر یهودی (این فحش نیست مادر ایشان یهودی است) در صدای آمریکا عنوان کرد که: ناصر پورپیرار تاریخ دان جمهوری اسلامی کورش (صغیر) را یهودی می داند. روشنم شد که عمله وانکره بی سواد کنیسه وکلیسا چقدر می توانند بی سواد باشند. احتمالا" انتلجنت سرویس اطلاعات مربوط به دین کورش را به ایشان نداده بود که مزدوری کورش حقیر را با موحد بودن اشتباه گرفت .کورش مخنث (به قول آقای خلخالی) بی دین همین را کم داشت که موحد هم بشود!!! تکلیف این بچه محضر دار مادر یهودی که مشخص است. ارزش صحبت کردن ندارد.غرض تایید کلام آقای سنجری بود. بگذریم . استاد مقاله اخیرشما دست تمام شامورتی بازای مدعی قرائت خطوط باستانی را رو کرد.انها که با ایجاد ابهام وتدلیس کلام برای چند صبا موفق به تلقین دانایی وتوانایی در قرائت خطوط میخی پارسی به بی هویتان بودنداز این پس باید به فکر دست وپا کردن توجیهاتی برای گند زدایی ادعاهای خود باشند . به این ترتیب کتیبه بیستون هم الفاتحه مع الصلواه . گفته بودید که رد کتیبه بیستون به راحتی خوردن یک فنجان چای سبز است واقعا" که برای شما به همین سادگی بود.دست مریزاد. ممنون. پاسخ: آقای بی نام. این عشوه های عجوزانه ی او زدن لایه ی جدیدی از سرخاب به گونه های چروکیده اش برای جلب مشتری است، هنوز برای فاتحه خواندن برای بیستون اندکی دیگر حوصله کنید. موفق باشید. ابهامات باقی مانده در شناخت تاریخ حقیقی ایران (متفرقه)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:41 PM عادل شنبه 3 مهر ماه سال 1389 ساعت 1:04 PM استادسلام حدود 5 سال قبل از شما پرسیدم که کجای تاریخ ایران برای شما نامشخص می باشد شما چگونگی شروع جنگ ایران و عراق را ذکر کردید.آیا در این سالها به جواب این مسئله و چگونگی و مسائل شروع جنگ پی برده اید یا خیر ؟ با تشکر پاسخ: آقای عادل. عجله نکنید. امکان برآمرده شدن آرزوهایی جهت مانند شدن به استاد ناصر پورپیرار (عجز و آوارگی مخالفان)دوشنبه 5 مهر 1389 ساعت 8:40 PM اترش شنبه 3 مهر ماه سال 1389 ساعت 11:13 AM «نظری بر بنیاناندیشی» … و مسیح چنین گفت: کشاورزی در مزرعه اش دانه می کاشت. همین طور که دانه ها را می پاشید بعضی در گذرگاه کشتزار افتاد. پرنده ها آمدند و آنها را خوردند. بعضی بر روی خاکی افتاد که زیرش سنگ بود پس دانه ها روی آن خاک کم عمق خیلی زود سبز شدند اما چون ریشه عمیقی نداشتند وقتی خورشید چندی بر آنها تابید همه خشکیدند و از بین رفتند. بعضی از دانه ها لابه لای خارها افتاد. خارها و دانه ها با هم رشد کردند و ساقه های جوان گیاه زیر فشار خارها خفه شد. اما مقداری از این دانه ها روی خاک مرغوب افتاد و بارور شد، و از هر دانه صدها دانه دیگر بدست آمد. (انجیل متی: ۱۳ حکایت کشاورز) یک دهه پیش تزهای جدیدی در مورد تاریخ ایران توسط آقای پورپیرار مطرح شد که روایت تاریخی مرسوم را (که عمری کمتر از یک قرن داشت) زیر و رو کرد. استمرار این نگرش بعد از سالیانی چند نام «بنیاناندیشی» را بر خود گرفت و از همین دریچه بود که ذهنهای بسیاری به تاریخنگاریی که الفبای آن را خارجییان (عمداً یهودی) نوشته بودند به دیدهی شک نگریسته و از قبول بیچون و چرای آن سرباز زدند. باری این خیزش به دلیل وابستگی شدید خود به آقای پورپیرار و اتکای صرف به شخص او خصلت «داسگونه» ای به خود گرفته و خروجی آن تنها خط زدن و از دور خارج کردن اطلاعات تاریخی شد. ذهنیت تاریخی مردم در دههی پیش دفتر سفیدی نبود تا به راحتی اطلاعات جدیدی بر آن نوشته شود و به همین دلیل در اینجا نیز لازم بود که نخست دادههای حک شده بر روی آن پاک و حذف شوند. پس بنیاناندیشی مشق شدهی آقای پورپیرار یا به زبان دیگر موج اول بنیاناندیشی موج تخریب بود تا راه برای تقریر و بازگویی حقیقی تاریخ توسط نسلهای آتی هموار شود. ویژگی و مشخصهی این موج تخریب دادههای نقر شده است (برای اثبات این ادعا میتوان به هزاران مدخل گشوده شده اشاره کرد) اما تقریباً تمامی افرادی که با بنیاناندیشی آشنا شدهاند انتظار بازگویی روایت حقیقی را نیز از همین دریچه داشتهاند و از همین رو هرچه به تاریخ معاصر نزدیکتر شدهایم بیصبری آنان مضاعف شده است چرا که قلم پورپیراری همچنان در حال خط زدن میچرخد. در کنار این رویکرد، بستن فضای تعامل و دیکته کردن همان رویه تخریب به بنیاناندیشان باعث شد که بسیاری بنیاناندیشی را در همین چهارچوب بستهی تخریب کردن تعریف کنند و با آن به ضدیت بپردازند. غافل از اینکه بعد از فروکش نمودن موج اول نسل دیگری ظهور خواهد کرد که به ارائه روایت درست تاریخ و موارد خط خورده میپردازد. نسلی که گرچه نگرشی نقدانه و یکسان با نسل پیش از خود دارد اما در بیان و شیوهی عمل کاملاً با آن متفاوت است. در این میان و در زمانی که عدهی اندکی ساعت برآمدن نسل جدید میپنداشتند جریانی به نام «خط سوم» رخ نمود. داعیهدار این جریان که خود را ۲۰۶، ۲۸۱ معرفی میکند جزو معدود کسانی بود که ستاره ظهور را دیده بود، پس پیشاپیش به راه افتاد تا خود را پرچمدار این نسل بخواند و عدهایی را دور خود جمع کند. فرصت طلبی این فرد باعث شد تا بتواند خود را مطرح کند و به جذب افرادی در میان بنیاناندیشان خوشبین باشد. اما با گذشت زمان نیات و مقصودش بیش از پیش بر دیگران روشن شد. فردی که در بدو ورود خود را «ما خط سومیها» خواند تا نشان دهد تنها به دنبال اسم و رسم آمده است. ناگفته پیداست کسی که به زعم خود یافتهها و حقایقش را تنها به دست عدهی خاص و مشخص شدهای میرساند، درحالی که هیچ مانع و مشکلی برای بیان عمومی آن وجود ندارد، دغدغهاش نه بیان حقیقت که به راه انداختن گروه و دستهای برای خود است. بدین ترتیب ۲۰۶، ۲۸۱ به استفاده ابزاری از یافتههایی که در دست داشت (صرفنظر از راستی یا ناراستی) پرداخت و نه به باروری بلکه تخریب بیش از پیش بنیان اندیشی کمر بست. سکوت در مقابل او یا نخوانده ماندن مطالب جدیدترش نسبت به قبل یا حتی ترد شدن و درخواست ارسال نکردن ایمیل از سوی خوانندگانش بازگو کننده جایگاهی است که در میان بنیاناندیشان بعد از ماهها فعالیت کسب نموده است. باید باز هم صبوری کرد و منتظر ماند، منتظر نسل تازه پا گرفتهای که برای اولین بار در حال مشق درست اندیشیدن، درست خواندن و درست نقد کردن در این سرزمین است پاسخ: آقای اترش. اشتباهم حذف کامنتی بود که شما پس از یادداشت اسلام و شمشیر ۵۰ فرستاده بودید تا معلوم شود چرا فروم پا نگرفت. به یاد دارید چه گونه از جهود کد ۲۰۶ دفاع کرده بودید. خواب پرچم داری نسل سوم را نبینید چون محصولات و مطالب قلم مدعیان آن، اندازه این حرف ها و خیالات نیست. حوصله کنید و بخوانید و فکر کنید. این آرزوی مشترک نسل سومی های هنوز نطفه نبسته، که کاش یکی از این یادداشت ها و فصول کتاب ها تراوش اندیشه و قلم خودشان بود، با وضعی که می بینم ، برآوردنی نیست. انعکاس جهانی حقیقت حتی از زبان کثیف ترین دروغگوهای ینگه دنیا (یهود)شنبه 3 مهر 1389 ساعت 8:06 PM مسعود سنجری شنبه 3 مهر ماه سال 1389 ساعت 06:47 AM برادر گرانقدر استاد پورپیرار سلام علیکم علیرضا نوری زاده در برنامه شب گذشته تفسیر خبر رادیو آمریکا رهبر و رئیس جمهور را دست پرورده مکتب شما دانستند! لابد به همین دلیل است که حدود ده جلد از کتاب هایتان مجوز چاپ و انتشار نمی گیرند! والسلام علیکم فی امان الله پاسخ: آقای سنجری. رییس جمهور که کورش پرست درآمد. یا من معلم بدی هستم یا او شاگرد تیزهوشی نبوده است! اجازه نگرفته ها هم ۱۲ جلد است. موزاییک چینی و سرو ته زدن از یک مجموعه، حقه بازی همیشگی مخالفان (عجز و آوارگی مخالفان)شنبه 3 مهر 1389 ساعت 8:03 PM محمدرضا نیسی جمعه 2 مهر ماه سال 1389 ساعت 11:59 PM سلامعلیکم * توضیح: مقصودم از "راه نجات همه ما و اسلام عزیز" همان گفتارهای سیاسی و اجتماعی رایج است. ********** خط صفری سنگ روی یخ ********* حقا که استاد عزیز بهترین و کاملترین تعبیر را در معرفی تو و دارودسته یهودیصفتت را بکار بردند. باز هم که با کلاشیهای فوقوقیحانه و شلوپل کردن کامنتهایم راه فرار از جواب را بر خود هموار کردی! با این دستوپا زدنها فقط بیشتر در تعفن و بیعقلی و بیمنطقی فرو خواهی رفت. با یادداشتهای بیستون میخواهی چه کنی؟! جواب حرفهای مفتت درباره پاسارگاد و تختگاه هیچکس و طوفان نوح را گرفتی ولی باز همچون "بدکارهها" با وقحات تمام به تبلیغ کالای بیارزش خود میپردازی. جناب 206 شیاد! تو اگر متاع ارزشمندی برای عرضه داری به جای ضرب و جرح گفتههایمان، پاسخ آن ستونهای مطولی که حوالهتان کردهاند را بدهید؟ جواب آوارهای تختگاه هیچکس و کاخهای جعلی کوروش سابقا کبیر چه شد؟ .... چرا از اینکه "خط صفری کلاش" خطابتان میکنم، ناراحت میشوید؟ مگر نظریههای مضحکتان را فراموش کردهاید؟ حسن ظن داشتن به جعلیات تاریخی ایادی کلیسا و کنیسه؟ نظریه بیبدیلتان درباره آوار آثار باستانی!! و کلاشی اخیرتان درباره گلی خواندن دیوارها و سقفهای تختگاه هیچکس!! شیادی و کلاشی در این حد که حتی اینها را خشتی فرض نکردید که مبادا کسی آثار این دیوارهای قطور را طلب کند. درباره کتیبهها نگفتید که این کتیبههای ریز و در آن ارتفاع توسط چه کسی خوانده میشده؟ حالا با توجه به اشک تمساحی که برای جاعلانی از جنس نیبور میریزید، بفرمائید این کلاشان چون تو بر چه اساسی توانستند این کتیبهها را بخوانند؟ با حدس و گمان!! با توجه به علامت تعجبهای متعددی که در مقابل کلمههایی مانند استدالال و منطق قرار دادی و همچنین گفتههایت، کاملا واضح است که بوئی از این دو مقوله نبردهای و حق داری این چنین تعجب کنی. حال برای اینکه پاسخات درباره عظمت پوشالی تختگاه هیچکس را با زبانی که آن را بفهمی، دریافت کنی توصیه میکنم مجددا سریال "برره" جناب مهران مدیری ببینی که در جواب آن جهانگرد ژاپنی که سراغ تختچمشید را میگرفت یک تخت و یک آقایی به نام جمشید را نشان دادند و پاسخ حسن ظن به منابع جعلی تاریخ را هم در "قهوه تلخ" خواهی یافت. خط صفری، متاعی بهتر از جعلیات متعفن شده باستانپرستان و ایادی یهود نمیتوانی ارائه کنی. بهتر است به نوشتن مطالب مفیدی از جنس یادداشت اخیرت درباره " گفتاری در باب روزه ، نماز شکسته و اوقات شرعی" بنویسی البته اگر نخواهی با آسمان ریسمان از آن برای کلاشیهای بعدیات استفاده کنی پاسخ: آقای نیسی. ارزش زمان و کلام را نگه دارید و مخل تولید مدفوع او نشوید که کمی دیگر از دماغ اش خواهد گذشت.. |
درباره نظرات ارسال شده و پاسخ هایی که استاد ناصر پورپیرار ارائه می دهند
شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۹
صفحه اول
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر